جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جلب: (تعداد کل: 7)
جلب
[جَ] (ع مص) گناه کردن. || کشاندن از جایی بجای دیگر و از شهری بشهر دیگر برای تجارت و بازرگانی. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). || کشیده شدن. و این لازم و متعدی استعمال شود. (از اقرب الموارد). || غوغا کردن و آوازها نمودن. || وعدهء شر کردن. || خشک...
جلب
[جَ] (ع اِ) جنایت. (منتهی الارب). گناه و جنایت. (ازاقرب الموارد).
جلب
[جَ لَ] (ع مص) کشاندن ماشیه را از جایی بجای دیگر برای تجارت. || کشیده شدن. و این فعل لازم و متعدی استعمال شود. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). در حدیث است: لاجلب و لاجنب. فرود آمدن ساعی از جای دور و امر کردن خداوند ماشیه را تا ماشیهء خود...
جلب
[جِ] (ع اِ) پالان با ساز و پوشش. پالان یا چوب پالان بی تنگ و ساز. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به جُلب شود.
جلب
[جُ] (ع اِ) سیاهی شب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس). || ابر بی آب یا ابری که بکوه ماند. || پالان با ساز و پوشش پالان یا چوب پالان بی تنگ و ساز. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به جِلب شود.
جلب
[جَ لِ] (ع اِ) صدا و آواز چیزها. (برهان).
جلب
[جُ] (اِخ) موضعی است. (منتهی الارب). منزلی است از منازل حاجیان صنعاء در راه تهامه میان جون و جازان. (تاج العروس).