جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جسته: (تعداد کل: 3)
جسته
[جَ تَ / تِ] (ن مف / نف) گریخته. فرارکرده. رهاشده. خلاص شده. رهائی یافته :
کسی کو ز بند خرد جسته بود
بزندان نوشیروان بسته بود.فردوسی.
راست گفتی هزیمتی شهند
خسته و جسته و فکنده سپر.فرخی.
کسی که بتکدهء سومنات خواهد کند
به جستگان نکند روزگار خویش هدر.
فرخی.
کسی کو ز بند خرد جسته بود
بزندان نوشیروان بسته بود.فردوسی.
راست گفتی هزیمتی شهند
خسته و جسته و فکنده سپر.فرخی.
کسی که بتکدهء سومنات خواهد کند
به جستگان نکند روزگار خویش هدر.
فرخی.
جسته
[جُ تَ / تِ] (ن مف) مطلوب. (منتهی الارب). بدست آمده. طلب شده. مقصود. کسب شده. تحصیل شده :
پنج دیبای ملون بر تنش
باز جسته دامن هر دیبهی.منوچهری.
تا کی بود خلاف تو با دانا
او جُسته مر ترا و تو زو جَسته.ناصرخسرو.
لیکن هرکه بدین فضایل متحلی باشد اگر در همهء ابواب رضای...
پنج دیبای ملون بر تنش
باز جسته دامن هر دیبهی.منوچهری.
تا کی بود خلاف تو با دانا
او جُسته مر ترا و تو زو جَسته.ناصرخسرو.
لیکن هرکه بدین فضایل متحلی باشد اگر در همهء ابواب رضای...
جسته
[جِ تَ / تِ] (اِ) قسمی دوختن. (یادداشت مؤلف).