جسته
[جُ تَ / تِ] (ن مف) مطلوب. (منتهی الارب). بدست آمده. طلب شده. مقصود. کسب شده. تحصیل شده :
پنج دیبای ملون بر تنش
باز جسته دامن هر دیبهی.منوچهری.
تا کی بود خلاف تو با دانا
او جُسته مر ترا و تو زو جَسته.ناصرخسرو.
لیکن هرکه بدین فضایل متحلی باشد اگر در همهء ابواب رضای او جسته آید.... از طریق کرم و خرد دور نیفتد. (کلیله و دمنه).
پنج دیبای ملون بر تنش
باز جسته دامن هر دیبهی.منوچهری.
تا کی بود خلاف تو با دانا
او جُسته مر ترا و تو زو جَسته.ناصرخسرو.
لیکن هرکه بدین فضایل متحلی باشد اگر در همهء ابواب رضای او جسته آید.... از طریق کرم و خرد دور نیفتد. (کلیله و دمنه).