جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جبرئیل: (تعداد کل: 8)
جبرئیل
[جِ رِ] (اِخ) بندهء خدا. (از منتهی الارب). رجوع به جبرئیل شود.
جبرئیل
[جَ رَ] (اِخ) نام فرشتهء وحی. (از منتهی الارب). نام فرشته مقرب. (مهذب الاسماء). فرشته ای است که پیک حضرت است. (ترجمان علامه جرجانی). پیر چهل ساله. جوهر اول. هیولائی اول. سبز کبوتر. طوطی سدره نشین. طاوس عرش. عاشرنه تخته عاج. روح القدس. روح الامین. روح مکرم. عقل اول. ناموس...
جبرئیل
[جِ رَ] (اِخ) لغتی در جبرئیل. نام فرشتهء وحی. رجوع بجبرئیل شود. روح. ناموس. (از منتهی الارب).
جبرئیل
[جِ رِ] (اِخ) لغتی است در جبرئیل. نام فرشتهء وحی. رجوع به جبرئیل شود.
جبرئیل
[جَ رَ] (اِخ) ابن احمد مکنی به ابوالمعالی و ملقب به قدرخان. از ممدوحان رشیدی سمرقندی است. (از لباب الالباب عوفی چ ادوارد برون ج 2 ص167). رشیدی در مدح او گوید:
شاه اعظم خسرو ترک و عجم فخر امم
پادشاه چین قدرخان و خداوند جهان
بوالمعالی جبرئیل آن شاه کورا جبرئیل
با ملایک...
شاه اعظم خسرو ترک و عجم فخر امم
پادشاه چین قدرخان و خداوند جهان
بوالمعالی جبرئیل آن شاه کورا جبرئیل
با ملایک...
جبرئیل
[جَ رَ] (اِخ) ابن عمر بن طغرل خان از امراء بخارا است. نرشخی هنگام بحث از جامع بخارا از صاحب ترجمه چنین یاد میکند؛ تا بروزگار که قدرخان جبرئیل بن عمر بن طغرل خان ببخارا امیر شد. و نام او طغرل بیک بود و کولارتکین لقب یافته بود وی چوبهای...
جبرئیل
[جَ رَ] (اِخ) (شیخ...) ابن یحیی. یکی از رجال دربار مهدی خلیفه عباسی بود. در تاریخ بخارا و احوال و اشعار رودکی چنین آمده: مهدی که خلیفه بود وزیر شیخ جبرئیل بن یحیی را بجنگ مقنع فرستاد، او ببخارا شد و بدروازهء سمرقند لشکرگاه زد تا بجنگ مقنع رود، حسین...