جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه تنبل: (تعداد کل: 5)
تنبل
[تَمْ بَ] (ص) کاهل و بیکار و هیچ کاره. (برهان) (ناظم الاطباء). کاهل و بیکار. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). مرد هیچکاره. (شرفنامهء منیری). فربه و جاهل و بیکار. (غیاث اللغات). تهبل و تهمل و تن پرور و فربه. (ناظم الاطباء). در گیلکی و فریزندی و یرنی و نظنزی و...
تنبل
[تُمْ بُ / تَمْ بُ] (اِ) حیلت و مکر بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص314). مکر و حیله. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). حیله و نیرنگ و مکر و فریب و جادویی. (برهان) (از شرفنامهء منیری) (از ناظم الاطباء). کنبوره. دستان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
همه...
همه...
تنبل
[تَمْ بُ] (اِ) لغتی است در تامول و مذکور است در «ت م ل». (منتهی الارب). تانبول. (ناظم الاطباء). رجوع به تامول و تانبول شود.
تنبل
[تِمْ بَ] (ع ص) کوتاه. ج، تنابیل. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تنبال و تنباله و تنبول و تنابیل شود.
تنبل
[تَ نَبْ بُ] (ع مص) گرفتن: تنبل ما عندی؛ گرفت آنچه نزد مردم بود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آگاه و تیزخاطر گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گرامی شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || استنجا کردن به سنگ و کلوخ. (منتهی...