جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بهار: (تعداد کل: 9)
بهار
[بَ] (اِ)(1) فصل ربیع است؛ یعنی بودن آفتاب در برج حمل و ثور و جوزا. (از جهانگیری). فصل ربیع و آن در بلاد اقلیم چهارم و پنجم و ششم، مدت ماندن آفتاب است در حمل و ثور و جوزا و در اقلیم دوم و سوم مدت ماندن آفتاب در حوت...
بهار
[بَ] (ع اِ) هر چیز خوب و خوش نما. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هر چیز نیکو و روشن. (آنندراج). || سرسینهء اسب و سپیدی در آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
بهار
[بِ] (اِ) بمعنی تنگ بار است که عبارت از یک تای بار است. (برهان) (ناظم الاطباء). یک تنگ بار. (آنندراج) (جهانگیری).
بهار
[بُ] (ع اِ) بت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || فرستوک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پرستو. (آنندراج) (از اقرب الموارد). || ماهیی است سپید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || پنبهء واخیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پنبهء دانه برآورده. (آنندراج). پنبهء حلاجی شده. (از اقرب الموارد). ||...
بهار
[بَ] (اِخ) نام جزیره ای خوش آب و هوا. (برهان) (ناظم الاطباء).
بهار
[بَ] (اِخ) ملک الشعراء محمدتقی بن ملک الشعراء محمدکاظم صبوری. شاعر بزرگ عصر ما (1266 - 1330 ه .ش.). وی در عین حال شاعر و محقق و نویسنده و استاد دانشگاه و روزنامه نگار و مرد سیاست بود. بهار در شعر شیوهء فصیح قدما را به نیکوترین صورتی بیان کرده....
بهار
[بَ] (اِخ) دهی از دهستان تبادکان است که در بخش حومهء شهرستان مشهد واقع است و دارای 355 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج9).
بهار
[بَ] (اِخ) دهی از دهستان فرق است که در بخش مرکزی شهرستان قوچان واقع است. دارای 629 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج9).