جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بله: (تعداد کل: 11)
بله
[بَلْ لَ] (ع اِ) تری. (منتهی الارب) (دهار). بلل. رطوبت.
- ریح بله؛ باد که در او بلل و رطوبت باشد. (منتهی الارب). || تازگی. جوانی. (منتهی الارب). طراوت و شباب و جوانی. (از اقرب الموارد). || بقیهء مودت. (منتهی الارب). باقی دوستی. (دهار) (از اقرب الموارد). || شکوفهء درختان خاردار....
- ریح بله؛ باد که در او بلل و رطوبت باشد. (منتهی الارب). || تازگی. جوانی. (منتهی الارب). طراوت و شباب و جوانی. (از اقرب الموارد). || بقیهء مودت. (منتهی الارب). باقی دوستی. (دهار) (از اقرب الموارد). || شکوفهء درختان خاردار....
بله
[بِلْ لَ] (ع مص) تر کردن به آب. (منتهی الارب). مرطوب کردن. (از اقرب الموارد). || دادن و بخشیدن. (از اقرب الموارد). بَلّ. و رجوع به بل شود.
بله
[بِلْ لَ] (ع اِ) تری و نمناکی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تری. (دهار). || خیر، ضد بدی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || چرب زبانی. فصاحت. (منتهی الارب). و گویند قرار گرفتن زبان است بر مخارج حروف، گویند ما أحسن بلته، هرگاه سخن آور و فصیح باشد و یا...
بله
[بُ لَ] (ع اِ) پشتارهء کلان از هیزم. (منتهی الارب). بستهء هیزم. || دستهء سبزی. (ناظم الاطباء).
بله
[بُلْ لَ] (ع اِ) تری گیاه تر. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد از لسان). || بقیهء علف. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد از لسان). || تازگی. جوانی. (منتهی الارب). || رطوبت و تری: اِسقه علی بلته؛ بر ابتلال و غمناکی آن. (از ذیل اقرب الموارد از لسان). ||...
بله
[بَ لِ] (از ع، ق) محرف بلی در تداول فارسی. بلی. آری. صاحب غیاث اللغات آن را به فتحتین ضبط کرده مینویسد: به تصرف لوطیان مخفف لفظ بلی که به معنی آری است. رجوع به بلی شود.
- بله سَتّار؛ مغیر بلی ای ستار. لوطیان و مقامران ولایت بیشتر خدا را...
- بله سَتّار؛ مغیر بلی ای ستار. لوطیان و مقامران ولایت بیشتر خدا را...
بله
[بَ هَ] (ع اسم فعل) اسم فعل است به معنی دَع یعنی بمان، و مابعد آن منصوب آید بر مفعولیت چنانکه گوئی: بله عمرا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دست بدار. بگذار. (دهار). ترک کن. فروگذار. || مصدر است به معنی ترک کردن. و اسم مابعد آن مجرور است بر...
بله
[بَ لَهْ] (ع مص) ابله شدن. (منتهی الارب) (المصادر زوزنی). ضعیف گشتن عقل، و چنین شخصی را ابله گویند. (از اقرب الموارد). بَلاهه. بلاهت. || درماندن، گویند بله عن حجته؛ یعنی درماند از حجت آوردن. (منتهی الارب).
بله
[بَ لَهْ] (ع اِ) نادانی. سلیم دلی. نیک نهادی. خوش خوئی. بی بدی. (منتهی الارب). پائین تر و کمتر از حمق. (از دهار). بلاهت. بلاهه. || در اصطلاح علم اخلاق، طرف تفریط است در حکمت و عبارت از تعطیل این فوت بود به اراده نه از روی خلقت، و بالجمله...
بله
[بُ] (ع ص) جِ اَبله. (منتهی الارب). کم عقلان در امور دنیا و معاش نه در امور آخرت. (غیاث): أکثر أهل الجنه البله؛ حدیث است و منظور ابلهان در امر دنیا است بجهت کمی توجهشان بدان و حال آنکه در مورد آخرت خود زیرکند. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد...