جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بقعه: (تعداد کل: 5)
بقعه
[بُ عَ / بَ عَ] (ع اِ) جای پست و گودالی که در آن آب گرد آید. (ناظم الاطباء). جای و گوی که در آن آب گرد آید. (منتهی الارب) (آنندراج)(1). || پاره ای زمین ممتاز از زمین حوالی خود. ج، بُقَع و بِقاع. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام) (از...
بقعه
[بُ عَ / عِ] (ع اِ) بقعت. بنا و عمارت و خانه و سرای و جا و مقام. (ناظم الاطباء). سرای و خانه. (از غیاث اللغات). سرزمین. پاره ای از زمین. ناحیه :
مست گشتند ای برادر خلق، از ایشان دور شو
پیش ازین کاین بقعهء پرنور، بر ظلما شود.
ناصرخسرو (دیوان ص133).
نامدار...
مست گشتند ای برادر خلق، از ایشان دور شو
پیش ازین کاین بقعهء پرنور، بر ظلما شود.
ناصرخسرو (دیوان ص133).
نامدار...
بقعه
[بُ عِ / عَ] (اِخ) دهی از دهستان حیات داود است که در بخش گناوهء شهرستان بوشهر واقع است و 120 تن سکنه دارد. آب از چاه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی آن زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج7).
بقعه
[بَ قِ عَ] (ع ص) ارض بقعه؛ زمینی که در آن ملخهای پیسه باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). و رجوع به بقع شود.
بقعه
[بُ قَ عَ] (ع ص) مقلوب قُبَعَه. جاریهء بقعه و قبعه، کنیزکی که روی خود بنماید آنگاه نهان سازد. (از نشوءاللغه ص17).