جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بشاش: (تعداد کل: 2)
بشاش
[بَشْ شا] (ع ص) کسی که دارای خوشرویی و شادمانی بسیار باشد. (ناظم الاطباء). مرد خنده رو. (آنندراج). خوش و تازه رو. (غیاث). همیشه خندان. (ناظم الاطباء). در عربی به معنی خرم و گشاده روی. (از مؤید الفضلاء). گشاده روی. خوش طبع. هشاش. شکفته. باروح. طلق الوجه :
چون سلیمان از...
چون سلیمان از...
بشاش
[بَ] (اِ) در فارسی بند آهنین یا سیمین که بر تختهء در صندوق زنند و به مسمار بدوزند برای استحکام. || موی گردن اسب. (مؤید الفضلاء). رجوع به بش شود. || ناقص و فرومایه. (مؤید الفضلاء).(1)
(1) - در هر سه معنی ظاهراً خلطی است از بش.
(1) - در هر سه معنی ظاهراً خلطی است از بش.