جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بابل: (تعداد کل: 12)
بابل
[بِ] (اِخ) بلغت یونانی نام ستارهء مشتری باشد(1). (برهان) (عجائب البلدان از شرفنامهء منیری). رجوع به مشتری شود. || (اِ) مشرق را نیز گویند. (برهان). || ظاهراً بمعنی مغرب آمده است. || فرقه. (معجم البلدان) (مرآت البلدان).
(1) - در سریانی Bil یا Bel ستارهء مشتری است. (از حاشیهء برهان قاطع...
(1) - در سریانی Bil یا Bel ستارهء مشتری است. (از حاشیهء برهان قاطع...
بابل
[بُ] (اِ)(1) مؤلف کتاب جنگل شناسی آرد: نام درختی است. این درخت که در نوشهر بنام بابل(2) و در بندرعباس بنام درمان عقرب معروف میباشد چون بسیار خوب در برابر خشکی مقاومت میکند برای جنگل کاری صفحات گرم و خشک شایستگی دارد. (جنگل شناسی کریم ساعی چ دانشگاه 1327 ه...
بابل
[بِ] (اِخ)(1) بابلستان. خطه ای قدیمی است در قسمت جنوبی جزیره و یک قسمت از عراق عرب را در بر داشته و از جوار بغداد و کربلا تا خلیج بصره امتداد می یافته، این خطه مسکن کلدانیها بوده که یکی از قدیمترین اقوام سامی بشمار میرفته اند و نظر به...
بابل
[بِ] (اِخ)(1) بابلستان. خطه ای قدیمی است در قسمت جنوبی جزیره و یک قسمت از عراق عرب را در بر داشته و از جوار بغداد و کربلا تا خلیج بصره امتداد می یافته، این خطه مسکن کلدانیها بوده که یکی از قدیمترین اقوام سامی بشمار میرفته اند و نظر به...
بابل
[بِ] (اِخ) قریه ایست دو فرسنگی بیش تر جنوب رامهرمز. (فارسنامهء ناصری). دهی از دهستان رستم آباد بخش رامهرمز شهرستان اهواز در 16هزارگزی جنوب رامهرمز، 6هزارگزی خاور راه اتومبیل رو رامهرمز - نجف آباد. دشت، گرمسیر، مالاریائی و دارای 60 تن سکنه است. آب آن از رودخانهء رامهرمز و محصول...
بابل
[بُ] (اِخ) شهرستان بابل یکی از شهرستانهای دوازده گانهء استان دوم کشور، حدود و مشخصات آن بشرح زیر است: از طرف شمال دریای مازندران، از جنوب سلسله جبال البرز، از شمال خاوری شهرستان ساری، از جنوب خاوری شهرستان قائمشهر و از باختر شهرستان آمل. موقعیت طبیعی آن: قسمت شمال و...
بابل
[بِ] (اِخ) رودیست بطول 78 کیلومتر، از سوادکوه سرچشمه میگیرد و از مغرب بارفروش میگذرد و در مشهدسر وارد دریا میشود، عرض آن در مصب 79 متر و عمقش 5 متر است. معروفترین پل آن، پل بارفروش است که دارای ده طاق میباشد، آب بابل بسیار و دارای ماهی آزاد...
بابل
[بِ] (اِخ) نام کوهی است که در غار آن به امر پروردگار هاروت و ماروت را سرنگون آویختند: ... القصه چون این افعال سیئه (مستی و آدم کشی) از هاروت و ماروت صدور یافت... چون از خواب مستی بیدار گشتند بهلاکت خود متیقن شده آغاز گریه و زاری نمودند... جبرئیل...
بابل
[بِ] (اِخ) رجوع به بابل قُله سی شود.
بابل
[بِ / بُ] (اِخ) نام مردی ابله که گویند روزی آهویی بده درم خریده بود، ازو پرسیدند که بچندش خریده ای، ده انگشت را وا کرده آهو را گذاشت، آهو برجست رو بصحرا آورد.
بابل
[] (اِخ) جد شیخ زاهد گیلانی است... و شیخ زاهد ولد شیخ روشن امیربن بابل بن شیخ پندار الکردی السبحانی بود و تاج الدین ابراهیم نام داشت. (حبیب السیر چ قدیم طهران ج 3 جزوهء 4 ص 325).