جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ایم: (تعداد کل: 4)
ایم
[اَ] (ع اِ) مار. افعی را هم گفته اند. (اقرب الموارد). مارسفید. (غیاث اللغات).(1) مارسپید باریک. ج، اَیّوم. (ناظم الاطباء). صاحب متن اللغه آرد: اَیُم و اَیِّم مار سپید و لطیف و تعمیم دارد بر جمیع مارهای نر و ماده. ج، ایوم. (متن اللغه ج 1 ص226). و رجوع به...
ایم
(اِ) مردی را گویند که زنش مرده باشد. (برهان) (ناظم الاطباء). و رجوع به مادهء بعد شود.
ایم
[اَیْ یِ] (ع اِ) زن بی شوهر، بکر باشد یا ثیب. ج، ایائم و ایامی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بیوه زن. (مهذب الاسماء). زن بی شوی. بیوه. زنی است که نیست از برای او شوهر، خواه باکره و دوشیزه باشد و خواه بیوه. ج، ایایم و ایامی. (شرح قاموس...