جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ایل: (تعداد کل: 6)
ایل
[اَیْ یَ / اُیْ یَ] (ع اِ) گاو کوهی باشد. (اقرب الموارد). گویند چون بیمار شود بینی خود را بر سوراخ مار نهد و بنفس مار را به جانب خود کشد چنانکه مغناطیس آهن را، چون مار را بخورد شفا یابد و به عربی بقرالوحش خوانند. و بعضی گویند ایل...
ایل
ایل.(سریانی، اِ) به لغت سریانی یکی از نامهای خدای تعالی است جل جلاله. (برهان). مأخوذ از عبرانی نام باری تعالی. (از ناظم الاطباء). ایل محض دلالت بر قوه و اقتدار، باسماء و کلمات عبری ملحق میشود و استعمال آن مخصوص لفظ الله نیست بلکه در مورد خدایان بت پرستان نیز...
ایل
(ترکی، اِ) بزبان ترکی به معنی دوست و موافق. (برهان) (آنندراج).(1) دوست. یار. همراه. (فرهنگ فارسی معین). || رام که نقیض وحشی است. (برهان). رام. مطیع. (فرهنگ فارسی معین) (آنندراج) : از تو به چریک مدد خواستیم در جواب گفتی که ایلم و لشکر نفرستادی. (رشیدی). || طایفه و قبیله....
ایل
(اِ) هیل را هم میگویند که قاقلهء صغار باشد. (برهان). صورتی و تلفظی از هیل. هل.
ایل
[اَ یَل ل] (ع ص) (از «ی ل ل») مرد کوتاه و کج دندان. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). کوتاه دندان. (تاج المصادر بیهقی). || کوتاه: حافر ایل؛ سم کوتاه اطراف. || بلند (از اضداد است): قف ایل؛ پشتهء درشت بلند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
ایل
[اُیْ یَ] (ع اِ) (از «اول») شیر ستبر. || آب منی در زهدان. آب نر در زهدان. || آوند شیر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). آوند شیر ستبر.