ایل
(ترکی، اِ) بزبان ترکی به معنی دوست و موافق. (برهان) (آنندراج).(1) دوست. یار. همراه. (فرهنگ فارسی معین). || رام که نقیض وحشی است. (برهان). رام. مطیع. (فرهنگ فارسی معین) (آنندراج) : از تو به چریک مدد خواستیم در جواب گفتی که ایلم و لشکر نفرستادی. (رشیدی). || طایفه و قبیله. (فرهنگ فارسی معین). طایفه و قبیله و گروه و مخصوصاً مردم چادرنشین را گویند. (ناظم الاطباء). مردمان و جماعت. (برهان). مردمان و قوم و جماعت. (غیاث اللغات) (آنندراج). || سال. (غیاث). رجوع به ئیل شود.
(1) - در ترکی ایل به معنی دست، مردم، ملت، گروه، سال، مطیع و تابع است. (جغتایی 125). و ایلات جمع معمول این کلمه است. (از حاشیهء برهان چ معین).
(1) - در ترکی ایل به معنی دست، مردم، ملت، گروه، سال، مطیع و تابع است. (جغتایی 125). و ایلات جمع معمول این کلمه است. (از حاشیهء برهان چ معین).