جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اضم: (تعداد کل: 8)
اضم
[اَ ضَ] (ع مص) خشم گرفتن. (زوزنی). غضب کردن بر کسی. و ابن بری انشاد کرد:
فرح بالخیر ان جاءهم
و اذاما سئلوه اضموا.
و عجاج گوید:
و رأس اعداء شدید اَضَمُهْ.
و در حدیث نجران(1) آمده است: و اَضِمَ علیه اخوهُ کُرْزبن علقمه حتی اسلم. (از لسان العرب). خشم کردن بر کسی. (از معجم...
فرح بالخیر ان جاءهم
و اذاما سئلوه اضموا.
و عجاج گوید:
و رأس اعداء شدید اَضَمُهْ.
و در حدیث نجران(1) آمده است: و اَضِمَ علیه اخوهُ کُرْزبن علقمه حتی اسلم. (از لسان العرب). خشم کردن بر کسی. (از معجم...
اضم
[اَ] (ع مص) خصومت کردن با کسی. (از لسان العرب). خصومت کردن با کسی و آزار کردن وی را. (از معجم متن اللغه). رنج رسانیدن گرفتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).(1) || مائل شدن شتر نر بسوی شُوَّل و راندن و گزیدن گرفتن آن را(2). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)....
اضم
[اَ ضَ] (ع اِ) غضب. حِقد و حسد. (معجم متن اللغه). حِقد و حسد و غضب. ج، اَضَمات. ابن بری گفت :
و باکرا الصید بحَدٍّ و اضم
لن یرجعا او یخضبا صیداً بدم.
(از لسان العرب).
حقد و حسد و غضب. (ذیل اقرب الموارد) (قطر المحیط). کینه و حسد و خشم. (منتهی الارب)...
و باکرا الصید بحَدٍّ و اضم
لن یرجعا او یخضبا صیداً بدم.
(از لسان العرب).
حقد و حسد و غضب. (ذیل اقرب الموارد) (قطر المحیط). کینه و حسد و خشم. (منتهی الارب)...
اضم
[اَ ضِ] (ع ص) خصومت رسیده. اذیت رسیده. (از لسان العرب).
اضم
[اِ ضَ] (اِخ) زمینی که در آن مدینهء منوره واقع شده. (منتهی الارب) (آنندراج). وادی بزرگی است در حجاز و تا لب دریا امتداد دارد و مدینهء منوره در بین همین وادی واقع شده است. (از قاموس الاعلام ترکی). وادیی که در آن مدینهء منوره است، از نزدیک مدینه قناه...
اضم
[اِ ضَ] (اِخ) گفته اند: اضم وادیی است ازآنِ اشجع و جهینه. (از معجم البلدان).
اضم
[اِ ضَ] (اِخ) موضعی است. نابغه گوید: واحتلّت الشرع فالاجراع من اضما. (از لسان العرب). و از آنجا براه عباثر به ینبع روند. (یادداشت مؤلف).