اضم
[اَ ضَ] (ع مص) خشم گرفتن. (زوزنی). غضب کردن بر کسی. و ابن بری انشاد کرد:
فرح بالخیر ان جاءهم
و اذاما سئلوه اضموا.
و عجاج گوید:
و رأس اعداء شدید اَضَمُهْ.
و در حدیث نجران(1) آمده است: و اَضِمَ علیه اخوهُ کُرْزبن علقمه حتی اسلم. (از لسان العرب). خشم کردن بر کسی. (از معجم متن اللغه)(2). خشم کردن بر کسی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). || نهان کردن کینه و حسد را. (از معجم متن اللغه)(3). نهان کردن کینه ای را که نتوان اجرا کرد. در حدیثی دیگر آمده است: فاضموا علیه. (از لسان العرب). کینه داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
(1) - عبارت النهایه چنین است: و در حدیث وفد نجران: و اضم علیها منه اخوه الخ.
(2) - شیخ احمد رضا در معجم متن اللغه معانی اَضَم را که از اَضِمَ یَأْضَمُ است در ذیل اَضْم از اَضَمَ آورده است.
(3) - در ذیل اَضْم.
فرح بالخیر ان جاءهم
و اذاما سئلوه اضموا.
و عجاج گوید:
و رأس اعداء شدید اَضَمُهْ.
و در حدیث نجران(1) آمده است: و اَضِمَ علیه اخوهُ کُرْزبن علقمه حتی اسلم. (از لسان العرب). خشم کردن بر کسی. (از معجم متن اللغه)(2). خشم کردن بر کسی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). || نهان کردن کینه و حسد را. (از معجم متن اللغه)(3). نهان کردن کینه ای را که نتوان اجرا کرد. در حدیثی دیگر آمده است: فاضموا علیه. (از لسان العرب). کینه داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
(1) - عبارت النهایه چنین است: و در حدیث وفد نجران: و اضم علیها منه اخوه الخ.
(2) - شیخ احمد رضا در معجم متن اللغه معانی اَضَم را که از اَضِمَ یَأْضَمُ است در ذیل اَضْم از اَضَمَ آورده است.
(3) - در ذیل اَضْم.