اضم
[اَ] (ع مص) خصومت کردن با کسی. (از لسان العرب). خصومت کردن با کسی و آزار کردن وی را. (از معجم متن اللغه). رنج رسانیدن گرفتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).(1) || مائل شدن شتر نر بسوی شُوَّل و راندن و گزیدن گرفتن آن را(2). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اضم فحل به شُوَّل؛ مایل شدن بدان و راندن و گزیدن آن را و همچنین است اضم مرد به اهل خود. (از لسان العرب) (از معجم متن اللغه).
(1) - صاحب منتهی الارب و بتقلید وی ناظم الاطباء این معنی را در ذیل اَضَم آورده اند.
(2) - در منتهی الارب و ناظم الاطباء نوشته اند: و فعل از سَمِعَ است و معنی را در ذیل اَضَم آورده اند.
(1) - صاحب منتهی الارب و بتقلید وی ناظم الاطباء این معنی را در ذیل اَضَم آورده اند.
(2) - در منتهی الارب و ناظم الاطباء نوشته اند: و فعل از سَمِعَ است و معنی را در ذیل اَضَم آورده اند.