جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اسحاق: (تعداد کل: 403)
اسحاق
[اِ] (ع مص) کهنه شدن. (تاج المصادر بیهقی). کهنه شدن جامه: اَسْحَقَ الثوب. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || پستان بشکم وادوسیدن از بی شیری. (تاج المصادر بیهقی). خشک شدن پستان و بر سینه چفسیدن: اَسْحَقَ الضرع؛ خشک شد پستان شیرده و بر شکم چسبید. (از منتهی الارب). || سائیده شدن....
اسحاق
[اِ] (اِ) از اعلام است. علمٌ اعجمی لایصرف. (اقرب الموارد). اسم عجمی لم تصرفه للتعریف و یصرف ان نظر الی انه مصدر فی الاصل من اسحقه السفر اسحاقاً، ای ابعده. (منتهی الارب). اسحاق اعجمی و ان وافق لفظ العربی، یقال: اسحقه الله یسحقه اسحاقاً. (المعرب جوالیقی ص 14). و کلمه...
اسحاق
[اِ] (اِخ) نبی. رجوع به اسحاق بن ابراهیم شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) یکی از نقله و مترجمین کتب از زبانهای دیگر بعربی. وی کتاب مجسطی را ترجمه و ثابت اصلاح کرده است. و نیز کتاب سوفسطس افلاطون را ترجمه کرده است بتفسیر امقیدورس.(1) (ابن الندیم).
(1) - Macidore.
(1) - Macidore.
اسحاق
[اِ] (اِخ) پدر عبدالله بن سحوق محدث. و سحوق نام مادر اوست. (منتهی الارب).
اسحاق
[اِ] (اِخ) رئیس فرقهء اسحاقیه، یکی از چهار فریهء کیسانیه. (بیان الادیان).
اسحاق
[اِ] (اِخ) کاتب ابن طولون بود. رجوع بعیون الانباء ج 2 ص 84 شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن آدم بن عبدالله بن سعد اشعری قمی. نجاشی گوید: وی از امام رضا (ع) روایت دارد و کتابی تألیف کرده و جماعتی از وی آنرا نقل کرده اند. شیخ طوسی در فهرست نیز کتاب او را با سند روایت کرده است. مؤلف جامع الروات گوید محمد بن...
اسحاق
[اِ] (اِخ)(1) ابن ابراهیم نبی (ع). پدر او ابراهیم خلیل (ع) و مادر او ساره (سارا) است و خود از اجداد پطریارخی و هم از اسلاف عیسی مسیح بود. در باب اسحاق مابین روایات مسیحیان و مسلمین خلاف است، مسیحیان آورده اند تاریخ و توصیف او در سفر پیدایش 21...
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم. یکی از شعرای مخضرمی است. او راست: پنجاه ورقه شعر. (الفهرست ابن الندیم ص 234 س1).
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم. رجوع به ابوالجیش اسحاق بن ابراهیم شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم. رجوع بعیون الاخبار چ قاهره ج 2 ص 130 و ج 4 ص 87 شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم. رجوع بسیره عمر بن عبدالعزیز ص 155 شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم. ابن عمیره گوید وی فقیه است و بطلیطله بسال 364 ه . ق. درگذشته و او جز اسحاق بن ابراهیم بن مسره است. (الحلل السندسیه ج 2 ص 31).
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم بن احمدبن عبدالله بن یعیش الهمدانی النابتی معروف بابن النابتی. پدر او قضاء همدان داشت و او نیز بهمدان رفت و ابونعیم بوسایطی از او نقل کند و او نیز بوسایطی از پیغمبر (ص) آرد که فرمود: القتل شهادهٌ و الغرق شهادهٌ و النفساء یجرّها ولدها...
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم بن اسماعیل بن حمادبن زید. ابن عبدربه از او نقل کرده است. (عقد الفرید چ محمد سعید العریان ج 5 ص 371، 381).
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم بن جوتی. محدث است.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم بن حبیب بن الشهید. ابن قتیبهء دینوری از او نقل کرده است. رجوع به عیون الاخبار چ قاهره سال 1343 ه . ق. ج1 ص51 س13 و ص62 س9 و ج2 ص105 س8 و ص134 س5 و المصاحف ص178 شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم بن الحسین بن مصعب. رجوع بمصعبی و الاعلام زرکلی ج1 ص96 شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم بن الخصین. سیاری حکمران سیستان بامر عبدالله بن طاهر وی را با گروهی بخراسان فرستاد و آنان را بقلعهء هری محبوس کردند و سپس عبدالله بن طاهر او را خلاص کرد و خلعت داد و ولایت هری بدو داد. (تاریخ سیستان چ ملک الشعراء بهار ص...