اسحاق
[اِ] (ع مص) کهنه شدن. (تاج المصادر بیهقی). کهنه شدن جامه: اَسْحَقَ الثوب. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || پستان بشکم وادوسیدن از بی شیری. (تاج المصادر بیهقی). خشک شدن پستان و بر سینه چفسیدن: اَسْحَقَ الضرع؛ خشک شد پستان شیرده و بر شکم چسبید. (از منتهی الارب). || سائیده شدن. بسوده شدن. (بحر الجواهر). نرم شدن سول اشتر. (تاج المصادر بیهقی): اَسْحَقَ خف البعیر؛ سوده شد سپل شتر. (از منتهی الارب). || دور کردن. (تاج المصادر بیهقی): اَسْحَقَ فلاناً؛ دور گردانید فلان را. اسحقه السفر؛ دور کرد او را سفر. (منتهی الارب). || چیزی با هم آوردن.