جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ازل: (تعداد کل: 6)
ازل
[اَ] (ع مص) بازداشتن. (تاج المصادر بیهقی). بازداشتن کسی را. (منتهی الارب). حبس. || کوتاه کردن رسن اسب و گذاشتن آنرا: ازل الفرس. (از منتهی الارب). || بازداشتن چهارپای از چراگاه از بیم. (زوزنی). نگذاشتن شتران خود را بچراگاه از ترس یا از قحط: ازلوا اموالهم. (از منتهی الارب). ||...
ازل
[اَ زَ] (ع اِ)(1) همیشگی. (منتهی الارب) (غیاث) (السامی فی الاسامی) (دستوراللغه) (مهذب الاسماء). || زمانی که آنرا ابتدا نباشد. (منتهی الارب) (غیاث اللغات از کنز). اوّل اوّلها. مقابلِ ابد. عبارتست از استمرار و امتداد وجود در ازمنهء مقدر غیرمتناهی در جانب گذشته، چنانکه ابد عبارت از استمرار وجود است...
ازل
[اَ زَل ل] (ع ص) مرد شتاب. || آنکه بر پیشانی اثر شکستگی یا زائد از شجّه دارد. (منتهی الارب). || آنکه ران و سرونش لاغر باشد. لاغرسرین. (مهذب الاسماء). مرد سبک سرین. مؤنث: زَلاّء. (منتهی الارب). || گرگ لاغرسرون. گرگ لاغر و سبک سرین و او از کفتار و...
ازل
[اَ زِ] (ع ص) سخت.
- اَزْل اَزِل؛ قحط بسیار سخت.
- اَزْل اَزِل؛ قحط بسیار سخت.
ازل
[اُ] (ع ص، اِ) جِ اَزول.
ازل
[اِ] (ع اِ) کذب. دروغ. (مهذب الاسماء): ما فی حبی ازلٌ؛ ای کذب. (منتهی الارب). || بلا. (منتهی الارب).