ازل
[اَ] (ع مص) بازداشتن. (تاج المصادر بیهقی). بازداشتن کسی را. (منتهی الارب). حبس. || کوتاه کردن رسن اسب و گذاشتن آنرا: ازل الفرس. (از منتهی الارب). || بازداشتن چهارپای از چراگاه از بیم. (زوزنی). نگذاشتن شتران خود را بچراگاه از ترس یا از قحط: ازلوا اموالهم. (از منتهی الارب). || در چاه بماندن. (زوزنی). || در تنگ سال درآمدن. (منتهی الارب). در تنگی و سختی افتادن. در تنگی و خشکی سال شدن. (تاج المصادر بیهقی). || (اِ) تنگی و سختی سال. (منتهی الارب). قحط سالی. شدت. (مهذب الاسماء).