جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ارض: (تعداد کل: 4)
ارض
[اَ] (ع اِ) زمین. (منتهی الارب). زمی. غبرا. امّآدم. ام صبّار. ام عبید. ام کفاه. ابن حلاوه. || خاک. و آن مؤنث و اسم جنس است. (منتهی الارب). ج، ارضون، ارضین، ارضات، اُروض، اراضٍ، اراضی. (مهذب الاسماء). و بعضی ارض را جمع بدون واحد دانسته اند. (منتهی الارب). و رجوع...
ارض
[اَ] (ع مص) گیاهناک شدن زمین. || زکام گرفتن. مزکوم، زکام زده شدن. || موریانه زدن (چوب). ریونجه خورده شدن چوب. (تاج المصادر بیهقی). || ریمناک و فاسد شدن (قرحه). تباه شدن ریش. (زوزنی). تباه شدن جراحت به ریم. || پاک شدن. || پاکیزه شدن زمین. || در چشم خوش...
ارض
[اَ رَ] (ع اِ) خوره. واحد آن: ارضه. (مهذب الاسماء). موریانه. ریونجه.
ارض
[اَ رَض ض] (ع ص) نشسته که از جای نجنبد. (منتهی الارب).