ارض
[اَ] (ع مص) گیاهناک شدن زمین. || زکام گرفتن. مزکوم، زکام زده شدن. || موریانه زدن (چوب). ریونجه خورده شدن چوب. (تاج المصادر بیهقی). || ریمناک و فاسد شدن (قرحه). تباه شدن ریش. (زوزنی). تباه شدن جراحت به ریم. || پاک شدن. || پاکیزه شدن زمین. || در چشم خوش آمدن زمین.