جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اذن: (تعداد کل: 10)
اذن
[اَ] (ع مص) بگوش کسی زدن. بر گوش زدن. (تاج المصادر بیهقی). || بدرد گوش مبتلا گشتن. || خشک شدن گرفتن گیاه.
اذن
[اَ ذَ] (ع مص) اِذن. اَذانت. || دانستن. || اباحه. (اقرب الموارد). || استماع. (اقرب الموارد). گوش داشتن. (زوزنی). گوش فراداشتن.
اذن
[اَ ذَن ن] (ع ص) مردی که آب بینی او از هر دو سوراخ روان باشد. (منتهی الارب). آنکه آب بینی او از هر دو سوراخ جاری شود. آنک از بینی وی آب روان باشد. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). آنک آب از بینی او چکد. آب بینی چکنده. مُفی. فرکند....
اذن
[اِ] (ع مص، اِمص) دستوری. (منتهی الارب). دستوری دادن. (زوزنی). بار. اجازه. اجازت. رخصت: و پسرش را بدیوان آوردند و موقوف کردند تا مقرر گردد باذن الله. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 324).
بگفتا اذن خواهی چیست از من
چه بهتر کور را از چشم روشن.جامی.
- اذن دادن؛ دستوری دادن. رخصت دادن....
بگفتا اذن خواهی چیست از من
چه بهتر کور را از چشم روشن.جامی.
- اذن دادن؛ دستوری دادن. رخصت دادن....
اذن
[اِ ذَ] (ع ق) اکنون. || این هنگام. || آنگاه. آنگهی. حرف جواب و جزاء، و هو اما ان یدل علی انشاء التسببیه بحیث لایفهم الارتباط من غیره کقولک اذن اُکرمک لمن قال لک ازورک و هو حینئذ عامل یدخل علی الجمله الفعلیه فینصب المضارع بثلاثه شروط، الاول ان یکون...
اذن
[اُ ذَ] (ع اِ) جِ اَذَنه.
اذن
[اُ] (ع اِ) گوش. اُذُن:
اُذن مؤمن وحی ما را واعی است
آنچنان گوشی قرین داعی است.مولوی.
ج، آذان.
اُذن مؤمن وحی ما را واعی است
آنچنان گوشی قرین داعی است.مولوی.
ج، آذان.
اذن
[اُ ذُ] (ع اِ) گوش:
گر شنیدی اذن کی ماندی اذن
یا کجا کردی دگر ضبط سخن.مولوی.
- اُذُن بَسْطاء؛ گوش کلان و پهن.
- اذن خرباء؛ گوشی شکافته. (مهذب الاسماء).
- اذن خرقاء؛ گوشی سوراخ کرده. (مهذب الاسماء).
- اذن واعیه؛ گوش شنوا.
|| گوشی که نیکی شنود. || قبضهء شمشیر و کمان. دسته و گوشهء...
گر شنیدی اذن کی ماندی اذن
یا کجا کردی دگر ضبط سخن.مولوی.
- اُذُن بَسْطاء؛ گوش کلان و پهن.
- اذن خرباء؛ گوشی شکافته. (مهذب الاسماء).
- اذن خرقاء؛ گوشی سوراخ کرده. (مهذب الاسماء).
- اذن واعیه؛ گوش شنوا.
|| گوشی که نیکی شنود. || قبضهء شمشیر و کمان. دسته و گوشهء...
اذن
[اُ ذُ] (اِخ) یکی از جبال بنی ابی بکربن کلاب. || قاره ای بسماوه که از آنجا سنگ آسیا برند. (معجم البلدان).
اذن
[ ] (اِخ) (سنه ال ...) نام سال اول هجرت.
