جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه آوه: (تعداد کل: 4)
آوه
[وَ] (اِخ) آوهء سمکنان. نام یکی از سران سپاه کیخسرو :
پسِ گیو بد آوهء سمکنان
برفتند خیلش یکان و دوگان.فردوسی.
پسِ گیو بد آوهء سمکنان
برفتند خیلش یکان و دوگان.فردوسی.
آوه
[وَهْ] (صوت) آه. آخ. آوخ. آواه. دریغا. دریغ. افسوس. واحسرتا. کلمه ای است که از درد یا اسف و اندوه گوینده حکایت کند :
باز چون شب می شود آن گاو زفت
میشود لاغر که آوه رزق رفت.مولوی.
همچو مجنونی که بشنید از یکی
که مرض آمد بلیلی اندکی
گفت آوه بی بهانه چون روم
ور...
باز چون شب می شود آن گاو زفت
میشود لاغر که آوه رزق رفت.مولوی.
همچو مجنونی که بشنید از یکی
که مرض آمد بلیلی اندکی
گفت آوه بی بهانه چون روم
ور...
آوه
[وَ / وِ] (اِ) کوره که در آن خشت و آهک و امثال آن پزند. پزاوه. داش. || در بعض فرهنگها معنی صدا و ندا یا برآورندهء صدا و ندا بکلمه داده اند. || زنجیره ای که نقاشان و دوزندگان بر کنار چیزها کشند یا دوزند.