آوه
[وَهْ] (صوت) آه. آخ. آوخ. آواه. دریغا. دریغ. افسوس. واحسرتا. کلمه ای است که از درد یا اسف و اندوه گوینده حکایت کند :
باز چون شب می شود آن گاو زفت
میشود لاغر که آوه رزق رفت.مولوی.
همچو مجنونی که بشنید از یکی
که مرض آمد بلیلی اندکی
گفت آوه بی بهانه چون روم
ور بمانم از عیادت، چون شوم؟مولوی.
انبیا گفتند آوه بند جان
سخت تر کرد ای سفیهان بندتان.مولوی.
- آوه کردن؛ تأویه.
|| و برای نمودن تعجب نیز مستعمل است.
باز چون شب می شود آن گاو زفت
میشود لاغر که آوه رزق رفت.مولوی.
همچو مجنونی که بشنید از یکی
که مرض آمد بلیلی اندکی
گفت آوه بی بهانه چون روم
ور بمانم از عیادت، چون شوم؟مولوی.
انبیا گفتند آوه بند جان
سخت تر کرد ای سفیهان بندتان.مولوی.
- آوه کردن؛ تأویه.
|| و برای نمودن تعجب نیز مستعمل است.