جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمد: (تعداد کل: 3,007)
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن الزبیربن محمد بن ابراهیم بن الزبیر العاصمی مکنی به ابوجعفر ثقفی اندلسی. مولد او جیان(1) و منشأ وی غرناطه است او شیخِ ابوحیان توحیدی نحوی مشهور میباشد واحمد محدث نحوی اصولی، ادیب، مُقری، مفسر و مورخ است. او در مالقه و غرناطه و دیگر...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن زمانه. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن سماع ملقب به شرف الدین فزاری شافعی خطیب از محدثین و فصحاء و مایل بتصوف. وی از سخاوی و جز او حدیث شنوده و به سال 705 ه . ق. درگذشته است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن عبدالرحمان. عمادالدین واسطی. عالم صوفی صاحب اشعار و بیانی شیرین و تألیفاتی در تصوف. وی بسن پنجاه وچهارسالگی710 ه . ق. درگذشته است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن علی بن ابی خالد قیروانی مکنی به ابوجعفر. رجوع به ابن جزار و رجوع به احمدبن ابراهیم افریقی و رجوع به عیون الانباء ج1 و معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ص81 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن فیل البالسی. تابعی است. وفات 284 ه . ق.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن مانک مکنی به ابوعبدالله. نامش احمدبن ابراهیم است و مانک جدّ اوست. وی از معتبرین عرفای اواخر مائهء چهارم هجری است در زمان طایع والقادر بالله عباسی و از سلاطین دیالمه با فخرالدوله و شرف الدوله معاصر بوده اصلش از ارجان فارس است و...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن محمد بن عبدالله بن حسن فارسی مقری ادیب. نزیل نیشابور. مکنی به ابوحامد. او مصنفات کثیره در قراآت گرد کرد و حاکم گوید: از عباد بود و سالها در خانهء ابواسحاق مزکّی برای تأدیب اولاد وی اقامت داشت. و او را در مولد خویش...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن محمد حلبی مکنی به ابوذر سبط العجمی و ملقب به موفق الدین متوفی به سال 884 ه . ق. او راست: حاشیه ای بر شرح نفیسی و اوفی الوافیه و شرحی ناتمام بر مصابیح السنه بغوی. و قره العین فی فضائل الشیخین و الصهرین...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن محمد السجزی مکنی به ابونصر. رجوع به ابونصر احمد... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بن معلی بن اسدالعمّی مکنی به ابوبشر. شیخ ابوجعفر طوسی نام او در مصنفین امامیه آورده و گوید: عمّ در نسبت او، مرّه بن مالک بن حنظله بن زیدبن مناه است و او از جملهء کسانی است که در تنوخ داخل حلف و در اهواز...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم الادیبی الخوارزمی مکنی به ابوسعید. یکی از مشاهیر فضلاء و ادباء و شعراء خوارزم. ابومحمد در تاریخ خوارزم گوید: ابوالفضل الصفاری در کتاب خود ذکر او آورده است. و بخط ابوالفضل دیدم که نوشته بود: احمدبن ابراهیم کاتبی بارع و در ترسل نیکوتصرف بود و...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم افریقی. رجوع به ابن جزار شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم البزاز. ابوعبیدالله محمد بن عمران المرزبانی در کتاب الموشح از وی روایت کند. (الموشح چ مصر ص45 و 148). و رجوع به ابن شاذان.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم بسری. محدث است. (منتهی الارب).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم معروف به تاج الدین حنفی از صدور و رؤسای شام (1007 - 1060 ه . ق.). چندی قاضی دمشق بوده و مدتی تدریس بعض مدارس آن شهر کرده است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم الثعلبی النیسابوری مکنی به ابواسحاق. متوفی 427 ه . ق. او راست: الکشف و البیان فی تفسیر القرآن.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم جُرفی. محدث است از مردم جُرف موضعی به یمن.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم الجمّال. ابوعبیدالله محمد بن عمران المرزبانی در کتاب الموشح خود از او روایت کند. (الموشح چ مصر ص 71 و 179 و 195).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابراهیم حلبی. غرس الدین. متوفی به سال 971 ه . ق. او راست شرحی بر قصیدهء میمیّهء ابوالسعود و حاشیه ای بر الفوائد الضیائیهء جامی [ تا آخر مرفوعات ] (اِخ) و حاشیه ای بر فلکیات شرح مواقف.