جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمد: (تعداد کل: 3,007)
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالقادر بغدادی مکنی به ابوالحسن یوسفی. محدث است. و از ابن شاذان و طبقهء او روایت دارد. وفات وی بسال 492 ه . ق. بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالقادر حنفی مکنی به ابومحمد و ملقب به تاج الدین. رجوع به احمدبن عبدالقادربن احمد... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالقادر مقریزی. رجوع به احمدبن علی بن عبدالقادر... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالقاهر خیبری لخمی دمشقی. از منبه بن سلیمان روایت کند و او شیخ طبرانی است. (تاج العروس مادهء خ ب ر).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالکافی سبکی ملقب به بهاءالدین. او راست: عروس الافراح شرح تلخیص المفتاح. و کتاب الابتهاج ناتمام پدر خویش را بپایان برده است و وفات او بسال 773 ه . ق. بوده است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالکریم بن سالم بن خلال حمصی مکنی به ابوالعباس. او راست: شرح مضامین الدّر المنظم فی السرّر الاعظم تألیف کمال الدین بن طلحهء شافعی.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالکریم سی نیزی مقری از مردم سینیز قریه ای بفارس از قراء ساحلیه نزدیک جنابه.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبداللطیف تبریزی مکنی به ابوالفضائل. او راست: مجمع الالطاف فی الجمع بین لطائف البسیط و الکشاف در پنج جلد.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله. او راست: قانون فی الزیج.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله. او راست: تبیان فی احوال البلدان.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله. خوندمیر در دستورالوزراء (ص81) آرد که: محمد بن القاسم و احمدبن عبدالله در زمان القاهربالله بعد از عزل ابن مقله بنوبت متکفل امر وزارت گشتند و هم او در حبیب السیر (ج1 ص304) آرد که سلیمان بن حسن مخلد و احمدبن میمون و محمد بن...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله. ابن منجوف.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله بن ابی قاسم البلخی السرماری. او راست: تأسیس النظائر فی الفروع و بعضی این کتاب را به ابواللیث نصربن محمد سمرقندی نسبت دهند.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله بن احمد. رجوع به احمد شهاب بن جمال... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله بن احمد. فقیه ثابتی منسوبست بجد خود که ثابت نام داشت.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله بن احمدبن اسحاق بن موسی بن مهران اصفهانی مکنی به ابونعیم. محدّثی مشهور است و کتابی مأثور دارد مسمّی بحلیه الاولیاء که نام شریف آن تصنیف منیف در السنهء علماء دائر است و مضامین اعجازآئینش در صحف مناقب ائمهء دین سائر، از مصنفین اولین و...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله بن احمد ابوالعباس معروف به ابن الحطیئه ناسی لخمی از صلحا و عباد و هم ادیب و خوشنویس بود مولد او به سال 478 ه . ق. شهر فاس است و از آنجا بمصر آمد و پس از ادای حج بشام رفت و بمصر بازگشت...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله بن احمدبن سلاّم رطبی. از شافعیه. او روایت از ابوالقاسم بسری کند.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله بن احمد الفرغانی. ابن ابی محمد عبدالله بن احمدبن خزیان بن حامس الفرغانی. مکنی به ابومنصور. عبدالله پدر احمد از اصحاب محمد بن جریر طبری صاحب تفسیر و تاریخ است. و احمد در ماه ربیع الاول سال 398 ه . ق. درگذشت و مولد او...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله بن ادریس مکنی به ابوبکر. او راست کتابی در قراآت ثمانیه.