احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالله بن احمدبن اسحاق بن موسی بن مهران اصفهانی مکنی به ابونعیم. محدّثی مشهور است و کتابی مأثور دارد مسمّی بحلیه الاولیاء که نام شریف آن تصنیف منیف در السنهء علماء دائر است و مضامین اعجازآئینش در صحف مناقب ائمهء دین سائر، از مصنفین اولین و آخرین هرکه از احوال همایون اهل بیت اطهار سلام اللهعلیهم مجموعی پرداخته و یا کتابی ساخته غالباً ممکن نیست که از ابونعیم و حلیهء وی روایتی نیاورده یا فضیلتی نقل ننموده باشد چه بر وجه اسناد و یا بر سبیل ارسال. نسب وی بچهار واسطه با مهران مولی عبدالله بن معاویه بن عبدالله جعفری می پیوندد، بر این سیاق: ابونعیم احمدبن عبدالله بن احمدبن اسحاق بن موسی بن مهران. محدث نیسابوری در ترجمهء ابونعیم از رجال خویش گوید: کان حافظاً مشهوراً من اعلام المحدّثین و اکابر الحفاظ الثقات. ابن خلکان در اخبار وی در و فیات الاعیان آورده کان من اعلام المحدثین و اکابر الحفاظ الثقات اخذ عن الافاضل و اخذوا عنه و انتفعوا به الحفّاظ و کتاب حلیهء او را ستوده گوید: هو احسن الکتب. ولادت او بقول ابن منده در شهر رجب سال سیصد و سی و بقولی سی و چهار و بقولی سی و شش اتفاق افتاده و بگاه کسب هنر و استماع خبر بمدرس جمعی از معاریف اساتید قدم نهاد مثل ابوالعباس محمد بن یعقوب اصم و ابن کیسان نحوی و غیرهما و کسانی که علم حدیث از ابونعیم فرا گرفته اند بسیارند از جمله محدث طفریست و ابوعلی حداد از مصنفین معجمات و جامعین تذکرات جز آنکه اشارت رفت گروهی دیگر برای ابونعیم ترجمتی خاص قرار داده اند ولو بر وتیرهء اجمال چون ابن شهر آشوب مازندرانی در معالم العلماء و علامهء حلی در خلاصه الرّجال و عبدالرحمان بن جوزی در تاریخ منتظم و محمد بن اسعد یافعی در مرآه الجنان و یاقوت حموی در معجم البلدان و میر معاصر در روضات الجنات و میرزا عبدالله افندی در ریاض العلماء و خواندمیر در حبیب السیر و میر مصطفی در نقدالرجال و محدث استرآبادی در منهج المقال. در حوادث سال چهار صد و سی از تاریخ یافعی در طی اخبار ابونعیم چنین مذکور نموده است که: روی عن المشایخ بالعراق و الحجاز او خراسان و صنف التصانیف المشهوره فی الاقطار. ابوالفرج بن جوزی در کتاب منتظم میگوید ابونعیم الاصبهانی الحافظ سمع الکثیر و کان یمیل الی مذهب الاشعری میلاً کثیراً یعنی وی از سنن رسول و احادیث ملت بسیار استماع کرد و بسیار جمع نمود. بعقیدت میلی مفرط بمذهب اشاعره داشت و آنگاه ابوالفرج بطعن روایت ابونعیم می پردازد و اسناد او را از درجهء اعتماد می اندازد و از نقادین رجال اهل سنت و جماعت دو عبارت را دلیل عدم وثاقت وی می آورد یکی آنکه میگوید بچند واسطه از ابوزکریا یحیی بن عبدالوهاب بن منده روایت شد که گفته از شیخ ابوبکر بن احمد بن علی شنیدم که میگفت کان ابونعیم یخلط المسموع له بالمجاز و لا توضح احدهما من الاخر یعنی ابونعیم در مرویّات خویش آنچه را از شیوخ شنیده بود بآنچه بدون سماع رخصت روایت داشت درمی آمیخت و این دو را از هم جدا نمیساخت با آنکه در میان انحاء تحمل اخبار ما بین این دو نحو در اعتبار بسی فرقست و دیگر آنکه میگوید هم از ابوزکریا حکایت نموده که از قاضی ابوالحسین استماع کردم که گفت از عبدالعزیز شنیدم که میگفت لم یسمع ابونعیم مسند الحارث بتمامه من ابی بکربن خلاّد فحدّث به کله یعنی ابونعیم تمام مسند حارث را از شیخ ابوبکربن خلاد استماع نکرده بود ولی بگاه روایت همه را بروجه سماع می آورد و لایخفی که مؤدّای هر دو عبارت یکی است و فرقی ما بین آنها نیست مگر بعموم و خصوص و کیف کان، ابن جوزی چنانکه بامثال این قوادح خود ابونعیم را مردود می داشته در باب کتاب حیله الاولیاء نیز برخی عبارات طعن آمیز بزبان میرانده. مؤلف مرآت الجنان میگوید از قدح ابن جوزی در حلیهء آن دانشمند چه گزند است که خود سخنی بلسان حسد سروده و دربارهء وی بی رشک نبوده قدح وی در حق ابونعیم چنان است که طعن حساد امام ابوحامد در حق وی و من در آن باب اشعاری بنظم کشیده ام از آنهاست این دو بیت:
لئن دقها جاراتها و ضرائر
بمنظرها الابهی و منطقها الحلی
فما سلمت حسناء من ذم حاسد
و صاحب حقّ من عداوه مبطل.
یعنی اگر همسایگان و وسنیان سلمی او را بسخن شیرین و روی نیکوش بنکوهیدند شگفت نباشد چه نه هیچ صاحب جمال از مذمت عیب گوی سالم ماند و نه هیچ خداوند حقی از عداوت باطل جوی. همانا علماء اسلام را بحذافیرهم اتفاق است بر این که حافظ ابونعیم از محدثین اهل سنت میباشد و در زمرهء اشاعره بشمار میرود ولی نقادین حال رجال از فرقهء امامیه استظهار تشیع وی نموده اند و بر طبق استنباط خویش گواهی داده اند و گفته اند که اوچون در عصر سلطنت اهل سنت بوده تقیه نموده و تصانیف بر آئین ایشان پرداخته من جمله محمد باقر مجلسی رحمه الله که خود از نوادگان ابونعیم است بدین معنی تصریح فرموده چنانکه مؤلف روضات الجنات میگوید که در یکی از فوائد امیر محمد حسین خاتون آبادی که از اسباط علامهء مجلسی است دیدم که نوشته بود از جمله معاریف علماء جمهور که من بر تشیع وی پی بردم حافظ ابونعیم محدث اصبهانی است مصنف کتاب حلیه الاولیاء و از اجداد جد من مجلسی میباشد و جد من تشیع ویرا از والدش مجلسی بزرگ طاب ثراه نقل کرده و او نیز این معنی را اباً عن جدٍ بسندی متصل بشخص ابونعیم روایت نموده از این جهت است که در کتاب حلیه از مناقب ائمه آنچه در سایر کتب آن قوم یافت نمیشود یافت میشود و محدثین فرقهء اثناعشریه و دیگر طوائف امامیه موارد احتجاج از آن استخراج مینمایند و چون اهل بیت بمافی البیت داناتر از دیگرانند لاجرم ابونعیم را بشهادت اولاد و احفادش بی شبهه باید شیعی شناخت این عین عبارت فاضل خاتون آبادی است که محض تجنب از زیادت تعصب آن را نقل نمودیم و عهده اش با جامع روضات باز گذاردیم. گوید و ممن اطلعت علی تشیعه من مشاهیر علماءالعامه هوالحافظ ابونعیم المحدث باصبهان صاحب حلیه الاولیاء و هو من اجداد جدی العلامه ضاعف الله انعامه و قد نقل جدی تشیعه عن والده عن ابیه عن آبائه حتی انتهی الیه قال العلامه و هو من مشاهیر محدثی العامه ظاهراً الا انه من خلص الشیعه فی باطن امره و کان یتقی ظاهراً علی وفق ما اقتضته الحال و لذا تری کتابه المسمی بحلیه الاولیاء یحتوی من احادیث مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام ما لایوجد فی سائر الکتب و مدار علمائنا فی الاستدلال باخبار المخالفین علی استخراج الاحادیث من کتابه و لما کان الولد اعرف بمذهب الوالد من کل احد لم یبق شک فی تشیعه فرحمه الله تعالی و قدس سره و انعم علیه فی الجنان ما ارضاه و سره. مصنف ریاض العلماء همه جا از علامهء مجلسی رحمه الله علیه باستاد استناد تعبیر میکند او نیز در ترجمهء ابونعیم میگوید من این استظهار از آن استاد بزرگوار استماع نمودم این عبارت اوست: ابونعیم هذا کان من الاجداد العالیه لمولانا محمد تقی المجلسی و ولده الاستاد الاستناد و المعروف انه کان من محدثی علماء العامه و لکن سماعی من الاستاد المشار الیه انّ الظاهر کونه من علماء اصحابنا و اتقائه عن المخالفین کما هو الغالب من احوال ذلک الزمان والله العالم بحقیقه الحال و از مؤیدات تشیع وی حکایتی است که زکریابن محمد قزوینی در کتاب آثار البلاد آورده و گوید مردم اصبهان بر حافظ ابونعیم تعصب آوردند و او را از دخول جامع منع کردند اتفاقاً در آن ایام سلطان محمود حاکمی بآن بلد روانه نمود اهل اصبهان بموجبی برشوریدند حاکم را بکشتند چون ماجری بسمع سلطان رسید بنفسه متوجه اصفهان گردید نخست مردم آن بلد را به لطف امان بخشید همین که نیک از سطوت محمود بیاسودند روز جمعه که جمله در جامع اعظم بودند محمود بفرمود تا لشکریان بیکبار حمله بردند و درهای جامع بگرفتند و از مردم اصفهان کشتاری فراوان کردند هر که در جامع حضور داشت بقتل آمد و ابونعیم که از آن مجموع بود درگذشت. و دیگر از امارات صحت این دعوی صورت لوح مزار او است. مولانا نظام الدین قرشی که از شاگردان شیخنا بهاءالدین محمد بوده در کتاب رجال خویش المسمی بنظام الاقوال گفته من قبر ابونعیم را خود در اصفهان زیارت کردم این عبارات بر فراز آن نوشته بود که قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مکتوب علی ساق العرش لااله الاالله وحده لاشریک له محمد بن عبدالله عبدی و رسولی و ایدته بعلی بن ابی طالب. رواه الشیخ الحافظ المؤمن الثقه العدل ابونعیم احمدبن عبدالله سبط محمد بن یوسف البناء الاصبهانی رضی الله تعالی عنه و رفع فی اعلی علیین درجته و حشره مع من یتولاه من الائمه المعصومین صلوات الله علیهم اجمعین. صاحب ریاض گفته شیخ محمد بن یوسف بناء که از نیاکان ابونعیم است از مشاهیر صوفیه اصفهان بوده. صاحب روضات میگوید: محمد بن یوسف بناء همان است که در محلهء خواجو از بلدهء اصفهان بقعه دارد و مزار او در زبان عامهء ناس بمقبرهء شیخ سینا مشهور شده است. شهاب الدین یاقوت نیز در ذیل عنوان اصبهان از کتاب معجم البلدان بدین فایده تصریح آورده است میگوید: الامام ابونعیم احمدبن عبدالله بن احمدبن اسحاق بن موسی بن مهران سبط محمد بن یوسف البناء الحافظ المشهور صاحب التصانیف منها حلیه الاولیاء و غیر ذلک مات یوم الاثنین و العشرین من محرم سنه ثلثین و اربعمائه و دفن بمردبان یعنی ابونعیم سبط محمد بروز دوشنبه بیستم محرم سال چهار صدو سی وفات یافت و در موضع مردبان مدفون گشت از این کلام معلوم میشود که مزار آب بخشان اصفهان را سابقاً مردبان میخواندند چرا که مضجع ابونعیم اکنون در گورستان آب بخشان است از محلهء درب شیخ ابومسعود. میگویند سید امیر لوحی موسوی از اشراف سبزوار که در اصفهان می نشست و با علامهء مجلسی معاصر بود بگفت تا مقبرهء ابونعیم را ویران ساخته و از این عمل به اقتضاء لوازم معاصرت توهین و ایذاء مجلسی را که از احفاد او است می اندیشید. والله العالم بحقایق الحال. تاریخ وفات ابونعیم بروجهی که یاقوت حموی گفته مطابق است با عبارت وفیات و غیره پس آنچه از تاریخ اختبار البشر منقول است که وفات ابونعیم اصبهانی از معروفین حفاظ و وفات ابن خیاط از مجیدین شعراء در سال پانصد و هفده هجری اتفاق افتاده مبنی بر خطاء مؤلف است و گرنه فی نفس الامر بر سهو ناسخ و اگر هیچ یک از این دو نباشد بی شبهه این ابونعیم غیر صاحب حلیه الاولیاء است و یحتمل قویاً که از اعقاب وی بوده که این چنین در کیفیت و لقب و نسبت پیرو نیای خویش گردیده و دلیل دیگر بر صحت تاریخ وفاتی که ثبت افتاد خود تصریح جامع اخبار البشر است در جای دیگر آن کتاب گفته وفات ابونعیم حافظ و وفات شیخ ابوالفتح بستی از وقایع سال چهارصدوسی میباشد در کلام روضات نیز خبطی افتاده که می فرماید و کان عمره یوم وفاته سبعاً و سبعین سنه چه بالاتفاق اختلاف مورخین در میلاد ابونعیم از سه قول فزونتر نیست و بر هر سه قول روزگار زندگانی وی از هفتاد و هفت فزونتر خواهد بود چه بر قول یحیی بن منده که نقل افتاد یکصد سال تمام میشود و بر دو قول دیگر نود و چهار یا نود و شش و کاتب این نسخه از روضات که بدست ماست ستا و تسعین را بر حسب مشاکله کتبی بصورت سبعاً و سبعین تبدیل کرده که بر اینحمل لامحاله عبارت میر با تاریخ اخیر مطابق خواهد بود و آنچه از مصنفات وی ضبط شده اینانند: کتاب حلیه الاولیاء. کتاب الاربعین، در این کتاب احادیثی را که در حالات مهدی عجل الله فرجه وارد است جمع نموده. کتاب طب النبی چنانکه دمیری در حیوه الحیوان بوی منسوب ساخته. کتاب الفوائد چنانکه سید هاشم بحرانی در کتاب غایه المرام باو استناد داده. کتاب فضائل الخلفاء. کتاب حلیه الابرار. کتاب الفتن. کتاب مختصر الاستیعاب. کتاب منقبه المطهرین و مرثیه الطیبین. کتاب مانزل من القرآن فی امیر المؤمنین. کتاب تاریخ اصبهان. نژاد ابونعیم را تا مهران بترتیبی که نوشتیم از این تاریخ نقل شده و حافظ ابونعیم هم در آن تاریخ گفته نخستین کس از اجداد من که بشرف اسلام فائز شده مهران است و نیز در آن تاریخ آورده پدرش عبدالله بن احمد در سنهء سیصد و شصت و پنج بمرده و در کنار مزار نیای مادری ابونعیم بخاک رفته همانا عبدالله بن معاویه بن عبدالله که مهران را ولا بوی منسوب میدارند از احفاد جعفر طیار رضوان الله علیه بود که در سال یکصد و بیست و هفت هجری مقارن آغاز حکمرانی مروان الحمار در کوفه خروج کرد و با زیدیهء آن بلد بر عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز که حکومت عراق داشت برآمد و جنگی سخت نمود و از آنجا بمدائن رفت شیعهء کوفه بوی ملحق شدند و بکثرت احتشاد قوتی یافتند پس عبدالله با لشکری آراسته از مدائن بیرون آمد و باطراف ممالک تاختن برد و شهرهای بزرگ بگرفت مانند حلوان و همدان و قومس و ری و جبال و اصفهان و در سال یکصد و بیست و نه از اصفهان بفارس رفت و آن مملکت را بگشود و در اصطخر مقیم گردید و عمال فرستاد و اموال گرفت و جمعی کثیر از رؤساءبنی هاشم وبنی امیه و غیرهم بوی ملحق شدند مانند ابوجعفر منصور و سلیمان بن هشام بن عبدالملک و علی بن عبدالله بن عباس و برادرش عیسی بن عبدالله. در عمده الطالب خوانده ام که ابوجعفر منصور از جانب عبدالله بن معاویه بحکومت بلدهء اندح (؟) مأمور گشت و در شرح ابن ابی الحدید دیده ام که فرقهء اسحاقیه پیروان عبدالله بن معاویه اند؛ میگوید: و هی التی احدثها اسحاق بن زیدبن الحارث و کان من اصحاب عبدالله بن معویه بن عبدالله بن جعفربن ابیطالب کان یقول بالاباحه و اسقاط التکالیف و یثبت لعلی علیه السلام شرکه مع رسول الله صلی الله علیه و آله فی النبوّه علی وجه غیر هذا الظاهر الذی یعرفه الناس: یعنی مقالهء اسحاقیه را مردی اسحاق از اصحاب عبدالله بن معاویه ابداع نمود میگفت: اشیاء جمله مباحند و بهیچ کس هیچ تکلیف نیست علی علیه السلام با رسول در منصب نبوت انباز بوده ولی نه بر وجهی که مردم بظاهر فهم میکنند بالجمله چنان مینماید که مهران نیای اعلای ابونعیم به گاهی که عبدالله اصفهان را گشوده بدست وی افتاده و مسلمانی گرفته اگر عمری شد و تا باب عین برسیدیم شرح سیرت عبدالله بن معاویه را که فرقهء اسحاقیه در حقیقت با وی منسوبند خواهیم رقم کرد بعون الله تعالی. چون نسخهء رسالهء اربعین که چهل حدیث نبویست در شئون مهدی آل محمد صلی الله علیه و علیهم از میان مخزونات کتابخانهء ملک زادهء دانشمند وزیر علوم بدست افتاد و مطاوی آن بذکر احوال همایون حضرت قائم عجل الله فرجه که امام عصر و حجت وقت است اختصاص داشت لاجرم ترجمت حافظ ابونعیم رضوان الله علیه را بنقل آن چهل خبر ختم نمودیم اقتداءً بغیر واحد من علمائنا الاخیار که ایشان نیز در طی مصنفات خویش تمام آن رساله را بر سبیل ارسال مندرج ساخته اند و از رجال اسانید بهمان صحابی که از لسان مبارک رسول صلی الله علیه و آله و سلم استماع نموده اکتفا گردید تحفظاً علی غرض الاختصار که با ثبت اسامی جمیع روات البته امر باطناب کشیده از سیاق کتاب بیرون خواهیم شد.
الحدیث الاول عن ابی سعید الخدری رضی الله عنه عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم انه قال یکون من امتی المهدی ان قصر عمره فسبع سنین و الا فثمان و الا فتسع تتنعم امتی فی زمانه نعیماً لم یتنعموا مثله قط البر و الفاجر یرسل الله السماء علیهم مدراراً ولا تدخر الارض شیئاً من نباتها یعنی ابوسعید از پیغمبر روایت کرد که آن حضرت فرمود از امت من خواهد بود مهدی (ع) که اگر عمر وی کوتاه باشد هفت سال خلافت خواهد نمود و گرنه هشت سال و گرنه نه سال. امت من بعهد او چنان در فراوانی و آسایش متنعم گردند که در هیچ روزگاری مثل آن ندیده باشند چه اهل فجور و چه نیکوکاران. آسمان باران خود را بر ایشان فرومیریزد و زمین از گیاه خود هیچ از ایشان دریغ نمیدارد. الثانی فی ذکر المهدی و انه من عتره رسول علیه السلم و عن ابی سعید الخدری عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم انه قال تملا الارض ظلماً و جوراً فیقوم رجل من عترتی فیملاها قسطاً وعدلا یملک سبعاً او تسعاً. یعنی هم ابوسعید خدری از رسول صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده که آن حضرت فرموده زمین از ستم و جور پر میشود پس مردی از پیوستگان من قیام مینماید و زمین را از داد و معدلت پر میسازد مدت سلطنت او هفت سال است یا نه سال. الثالث و عنه قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم لاتنقضی الساعه حتی یملک الارض رجل من اهل بیتی یملا الارض عدلاکما ملئت قبله جوراً یملک سبع سنین. یعنی نیز ابوسعید گفت که رسول فرمود روز قیامت نخواهد شد مگر آنگاه که یکی از مردم خاندان من مالک روی زمین شده و آن را از عدل پر ساخته باشد بدانسان که از آن پیش پر از جور بوده است و او هفت سال حکم میراند. الرابع فی قوله لفاطمه علیها السلام، المهدی من ولدک. عن الزهری عن علی بن الحسین عن ابیه علیهم السلام ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال لفاطمه علیها السلام المهدی من ولدک. یعنی ابن شهاب زهری از امام علی بن الحسین علیه السلام و آن حضرت از امام ابوعبدالله السبط سلام الله علیه روایت کرده اند که پیغمبر صلی الله علیه و آله با دخترش فاطمه صلوات الله علیها فرمود که مهدی از فرزندان تواست. الخامس قوله علیه السلام ان منهما مهدی هذه الامه یعنی الحسن و الحسین علیهما السلام عن علی بن هلال عن ابیه قال دخلت علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و هو فی الحاله التی قبض فیها فاذا فاطمه عند رأسه فبکت حتی ارتفع صوتها فرفع رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الیها رأسه و قال حبیبتی فاطمه ماالذی یبکیک فقالت اخشی الضیّعه من بعدک فقال یا حبیبتی اما علمت ان الله عز و جل اطلع علی اهل الارض اطلاعه فاختار منها اباک فبعثه برسالته ثم اطلع اطلاعه فاختار منها بعلک و اوحی الی ان انکحک ایاه یا فاطمه و نحن اهل بیت قد اعطانا الله عز و جل سبع خصال لم یعط احداً قبلنا ولا یعطی احداً بعدنا انا خاتم النبییّن و اکرم النبییّن علی الله عز و جل واحّب المخلوقین الی الله عز و جل و انا ابوک و وصیّی خیرالاوصیاء و احبهم الی الله عز و جل و هو بعلک و شهیدنا خیرالشهداء و احبهم الی الله عز و جل و هو حمزه بن عبدالمطلب عم ابیک و عم بعلک و منا من له جناحان یطیر فی الجنه مع الملائکه حیث یشاء و هو ابن عم ابیک و اخو بعلک و منا سبطاهذه الامه و هما ابناک الحسن(ع) و الحسین و هما سیدا شباب اهل الجنه و ابوهما و الذی بعثنی بالحق خیر منهما یا فاطمه والذی بعثنی بالحق ان منهما مهدی هذه الامه اذا صارت الدنیا هرجاً و مرجاً و تظاهرت الفتن وانقطعت السبل و اغار بعضهم علی بعض فلا کبیر یرحم صغیرا و لا صغیر یوقر کبیرا فیبعث الله عند ذلک منهما بالدین فی آخر الزمان و یملا الارض عدلاً کما ملئت جوراً یا فاطمه لاتحزنی و لا تبکی فان الله عز و جل ارحم بک وارئف علیک منی و ذلک لمکانک منی و موقعک من قلبی قد زوجک الله تعالی زوجک و هو اعظمهم حسباً و اکرمهم منصباًو ارحم بالرعیه و اعدلهم بالسویه و ابصرهم بالقضیه و قد سئلت ربی عز و جل ان تکونی اول من یلحقنی من اهل بیتی. قال علی بن هلال فلّما قبض النبی صلی الله علیه و سلم لم یبق فاطمه علیها السلام بعده الا خمسه و سبعین یوماً حتی الحقهاالله به صلوات الله علیه. یعنی علی بن هلال از پدرش روایت کرده که گفت در مرض موت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد حجرهء آن حضرت شدم ناگاه دیدم فاطمه سلام الله علیها نزدیک سر او نشسته پس فاطمه چنان بگریست که آوازش بلند گشت پیغمبر صلی الله علیه و آله از نالهء وی سر برداشت و فرمود ای حبیبهء من آیا ندانسته ای که خدای عز و جل بر مردم زمین نظر درانداخت و از تمامی روی زمین پدر ترا برگزید و او را به پیغمبری بینگیخت آنگاه دیگر بار در اهل زمین نگاه نمود و شوی تو را اختیار فرمود و مرا وحی فرستاد که ترا با وی تزویج کنم ای فاطمه ما یک خانواده ایم که خدای سبحانه ما را از تمام آفرینش بهفت خصلت اختصاص بخشیده است که آنها را نه پیش از ما نصیب کس نموده و نه پس از ما در حق کسی تقدیر فرمود یکی آنکه پدر تو خاتم رسل است و اکرم پیغمبران و احبّ پیغمبران و خلق الی الله. دوم آنکه شوی تو بهترین اوصیاء است و دوسترین مردم در نزد خدا. سوم آنکه شهید ما حمزه که عم پدر و عم شوی تو باشد سید همه شهیدان است و احبّ شهداء عندالله. چهارم آنکه ذوالجناحین جعفر که پسر عم پدر و برادرشوی تو باشد در بهشت بدو بال با فرشتگان پرواز میکند بهر سوی که بخواهد. پنجم و ششم آنکه دو سبط این امت که پسران تو حسن و حسین باشند دو سید بهشتیانند سوگند بآنکه مرا به راستی برانگیخت که پدر ایشان بهتر از ایشان است. هفتم آنکه بخدای سبحانه که مرا بحق برسالت فرستاد که مهدی این امت از نژاد این دو پسر است چون کار دنیا همه به ستم در هم شود و فتنه ها از پشت یکدیگر برآیند و جاده ها از عبور باز ماند و قبایل از در تاراج در هم ریزند نه هیچ مهتر بر کهتر مهربانی آورد و نه هیچ خردی حرمت بزرگ نگاه دارد خدای تعالی از میان اعقاب سبطین کسی را برانگیزاند که قلاعِ ضلالت بگشاید و دلهای بسته را در باز نماید. در آخر زمان آنچنان به ترویج دین بخیزد که من در آخر زمان به تشریع اسلام. زمین را از عدل پر می سازد آنچنانکه از جور پر شده. ای فاطمه غمگین مباش و زاری مکن که خدای عزوجل با تو از من مهربانتر است. از آنکه تو را منزلتی در نزد من میباشد و مکانتی در دل من همانا ترا خدا با علی عقد بست که وی از جهت نژاد و جایگاه و داددهی و حکمرانی بر تمامت امت فزونی دارد و من از خدا خواسته ام که ترا از همه کس زودتر بمن باز رساند. علی بن هلال که راوی خبر است گفت فاطمه بعد از رحلت رسول صلی الله علیه و آله هفتاد و پنج روز بیش زندگی نیافت که خدای سبحانه او را بر وجهی که پیغمبر خواسته بود بزودی بر پدرش ملحق فرمود صلوات علیهما. السادس فی ان المهدی هو الحسینی و باسناده عن حذیفه رضی الله عنه قال خطبنا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فذکر لنا ما هو کائن ثم قال لولم یبق من الدینا الا یوم واحد لطوّل الله عز و جل ذلک الیوم حتی یبعث رجلا من ولدی اسمه اسمی. فقام سلمان رضی الله تعالی عنه و قال یا رسول الله من ای ولدک هو قال من ولدی هذا و ضرب بیده علی الحسین علیه السلم. یعنی حافظ ابونعیم بمسند خویش از حذیفه روایت کرده که گفت پیغمبر صلی الله علیه و آله برای ما خطبه فرمود و از ملاحم آینده خبرداد آنگاه گفت اگر از ایام دنیا هیچ بر جای نمانده باشد مگر یک روز هر آینه خدای تعالی آن روز را دراز میکند که تا مردی را از نژاد من برانگیزاند که نام وی نام من است. سلمان همین که این بشنید بپای برخاست و گفت یا رسول الله وی از کدامین پسر تو در وجود آید؟ پیغمبر دست مبارک خویش بر حسین زده فرمود از این پسر من. السابع فی القریه التی یخرج منها المهدی و باسناده عن عبدالله بن عمر رضی الله عنه قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم یخرج المهدی من قریه یقال لها کرعه. یعنی عبدالله عمر گفت پیغمبر فرمود: مهدی از دیهی بیرون آید که نام آن کرعه است. الثامن فی صفه وجه المهدی باسناده عن حذیفه قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم المهدی رجل من ولدی وجهه کالکوکب الدریّ. یعنی حذیفه گفت پیغمبر فرمود: مهدی مردی است از فرزندان من که چهرهء وی چون ستارهء درخشان می تابد. التاسع فی صفه لونه و جسمه باسناده عن حذیفه قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم المهدی رجل من ولدی لونه لون عربی و جسمه جسم اسرائیلی علی خدّه الایمن خال کانه کوکب دری یملا الارض عدلاً کما ملئت جوراً یرضی فی خلافته اهل الارض و اهل السماء و الطیر فی الجوّ. هم حذیفه گفت رسول الله فرمود: مهدی مردی میباشد از نسل من رنگ وی گندم گون است چون رنگ عرب و کالبدش عظیم چون کالبد اسرائیلیان بر صفحهء راستِ روی خالی دارد و خود مانند اختر درخشنده میباشد زمین را از معدلت مملو میسازد چنانکه از ظلم مملو شده اهل آسمان و مردم زمین و پرندگان هوا همه در عهد وی خوشنود خواهند بود. العاشر فی صفه جبینه باسناده عن ابی سعید الخدری رضی الله عنه قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم المهدی منا اجلی الجبین اقنی الانف. یعنی ابوسعید خدری گفت پیغمبر فرمود: مهدی از ما است جبین گشاده است و بینی کشیده. الحادی عشر، فی صفه انفه باسناده عن ابی سعید الخدری رضی الله تعالی عنه عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم انه قال المهدی منا اهل البیت رجل من امتی اشم الانف یملا الارض عدلاً کما ملئت جوراً. ابوسعید از پیغمبر روایت کرده که آنحضرت فرمود: مهدی از ما اهل بیت است و او مردی است از امت من بینی بلند دارد روی زمین را آنچنانکه از ستم پر است از عدل پر میسازد. الثانی عشر فی خاله علی خده الایمن و باسناده عن ابی امامه الباهلی قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بینکم و بین الروم اربع هدن، یوم الرابعه علی ید رجل من آل هرقل یدوم سبع سنین فقال له رجل من عبدالقیس یقال له المستوردبن غیلان یا رسول الله من امام الناس یومئذ قال المهدی من ولدی ابن اربعین سنه کانّ وجهه کوکب درّی فی خده الایمن خال اسودعلیه عباءتان قطوانیتان کانه [ من ] رجال بنی اسرائیل یستخرج الکنوز و یفتح مدائن الشرک. ابونعیم بسند خویش از ابوامامهء باهلی روایت کرده که گفت رسول صلی الله علیه و آله فرمود در میان مسلمانان و نصارای روم چهار بار کار پیکار بصلح خواهد پیوست چهارمین بر دست یکی از اولاد هرقل منعقد خواهد گشت که هفت سال دوام خواهد یافت راوی گوید پس مردی از قبیلهء عبدالقیس که او را مستوردبن غیلان مینامیدند گفت یا رسول الله امام زمان در آن روز کی خواهد بود؟ فرمود: مهدی آل محمد که رویش چون کوکب درخشان است و خالی سیاه بر گونهء راست دارد و دو عبای قطوانی در بر، بهیکل گوئی از فرزندان اسرائیل است گنجهای پوشیده را بیرون آورد و شهرهای شرک را بگشاید. الثالث عشر قوله علیه السلم المهدی افرق الثنایا باسناده عن عبدالرحمن بن عوف قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لیبعثنّ الله من عترتی رجلا افرق الثنایا اجلی الجبهه یملا الارض عدلاً یفیض المال فیضاً. ابونعیم بسند خویش از عبدالرحمان بن عوف روایت کرده که گفت پیغمبر فرمود: خدای سبحانه از عترت من مردی را خواهد برانگیخت که بن دندانهای وی گشاده است پیشانیش از موی سترده، زمین را از عدل پر می کند و عطا را بی اندازه می بخشد. الرابع عشر فی ذکر المهدی و هو امام صالح باسناده عن ابی امامه رضی الله تعالی عنه قال خطبنا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و ذکر الدجّال و قال فتنفی المدینه الخبث کما ینفی الکیر خبث الحدید و یدعی ذلک الیوم یوم الخلاص فقالت ام شریک فاین العرب یومئذ یا رسول الله قال هم یومئذ قلیل و جلّهم ببیت المقدس امامهم المهدی رجل صالح. ابوامامه گفت که پیغمبر صلی الله علیه و آله برای ما خطبه فرمود و حال دجال باز نمود و گفت بدانروز مدینه خویشتن را از پلیدان پاک میسازد چنانکه کورهء آهنگران حدید را از خبث و آنروز را یوم الخلاص نام است. پس ام شریک عرض کرد یا رسول الله در آنروز عرب بکجا باشند؟ فرمود: بدانوقت مردم تازی بسی کم خواهند بود و بیشتر در قدس باشند و پیشوای ایشان مهدیست مردی صالح. الخامس عشر فی ذکر المهدی وان الله یبعثه غیاثاً للناس و باسناده عن ابی سعید الخدری رضی الله تعالی عنه ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال یخرج المهدی فی امتی یبعثه الله غیاثاً للناس تنعم الامه و تعیش الماشیه و تخرج الارض نباتها و یعطی المال صحاحاً. یعنی ابوسعید خدری گفت که پیغمبر فرمود: مهدی از میان امت من خواهد بیرون آمد خدای سبحانه ویرا برمی انگیزد که مردم را فریادرس باشد امت من و تمام چهار پایان بعهد او در تنعم و عیش خواهند گذرانید و زمین گیاه خود را بجمله خواهد رویانید و عطایا بالسویّه بمردم داده خواهد شد. السادس عشر فی قوله علیه السلام علی رأسه غمامه و باسناده عن عبدالله بن عمر قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یخرج المهدی و علی رأسه غمامه فیها مناد ینادی هذا المهدی خلیفه الله فاتبعوه. یعنی عبدالله عمر گفت رسول الله فرمود: مهدی خروج خواهد نمود بر حالی که ابری برفراز سر اوست از میان ابر کسی پیوسته ندا میکند که این مهدیست خلیفهء خدا پیرو او باشید. السابع عشر، فی قوله علیه السلام علی رأسه ملک و باسناد عن عبدالله بن عمر قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یخرج المهدی و علی رأسه ملک ینادی هذا المهدی فاتبعوه. یعنی هم عبدالله عمر گفت که پیغمبر خدا فرمود: مهدی ظهور خواهد کرد بر حالی که بر فراز سرش فرشته ای همی صلا میزند که این مهدیست متابع وی باشید. الثامن عشر فی بشاره النبی صلی الله علیه و آله و سلم امته بالمهدی و باسناده عن ابی سعید الخدری قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ابشّرکم بالمهدی یبعث الله فی امتی علی اختلاف من الناس و زلازل فیملا الارض قسطا و عدلاًکما ملئت ظلماً یرضی عنه ساکن السماء وساکن الارض یقسم المال صحاحاً فقال له رجل و ما صحاحاً؟ قال السویه بین الناس. ابوسعید گفت پیغمبر فرمود: شما را بمهدی بشارت میدهم که بر حال اختلاف مردم و لرزشهای زمین مبعوث خواهد گشت پس روی زمین را از داد پر میکند چنانکه از ستم پر شده ساکنان زمین و اهل آسمان همه از وی خوشنود خواهند بود اموال را صحیحاً بخش خواهد کرد راوی گوید پس مردی پرسید که مراد از صحیح چیست فرمود برابر قسمت کردن و بالسویه تسهیم نمودن. التاسع عشر فی اسم المهدی و باسناده عن عبدالله بن عمر قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لاتقوم الساعه حتی یملک من اهل بیتی یواطی اسمه اسمی یملا الارض عدلاً و قسطاً کما ملئت ظلماً وجوراً. یعنی عبدالله عمر گفت پیغمبر فرمود: قیامت نخواهد شد تا مگر پس از آنکه مردی از دودمان من سلطنت کند که نامش موافق نام من است الی الاَخر. العشرون فی کنیته و باسناده عن حذیفه رضی الله تعالی عنه قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لیبعث الله فیه رجلاً اسمه اسمی و خلقه خلقی یکنی ابا عبدالله یعنی حذیفه رضی الله عنه گفت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که : از عمر دنیا باقی نماند مگر یک روز، هر آینه خدای تعالی در آنروز مردی را بخلافت خواهد برانگیخت که نامش نام من است و خویش خوی من و کنیت او ابوعبدالله میباشد. الحادی و العشرون فی ذکر اسم ابیه باسناده عن ابن عمر قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لا تذهب الدنیا حتی یبعث الله رجلاً من اهل بیتی یواطی اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی یملاها قسطاً و عدلا کما ملئت جوراً و ظلماً. یعنی حافظ ابونعیم بسند خویش از پسر عمر روایت کرده است که او گفت که خواجهء کاینات فرمود اینجهان بپایان نمیرود تا آنکه خدای سبحانه مردی از دودهء من مبعوث سازد که نام او موافق نام من است و نام پدرش مطابق نام پدر من زمین را از داد پر خواهد نمود آنچنانکه از ستم پر شده است. الثانی و العشرون فی ذکر عدله و باسناده عن ابی سعید الخدری رضی الله تعالی عنه قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لتملان الارض ظلماً و عدواناً ثم لیخرجن رجلاً من اهل بیتی حتی یملاها قسطاً و عدلاً کما ملئت جوراً و عدواناً. و ابوسعید خدری گفت که حضرت رسول فرمود: زمین از ستم و عدوان مملو خواهد گشت پس مردی از اهل بیت من ظهور خواهد نمود که آن را بجای ستم و عدوان از قسط و معدلت مملو نماید. الثالث و العشرون فی خلقه و باسناده عن زرّبن عبدالله قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم یخرج رجل من اهل بیتی یواطی اسمه اسمی و خلقه خلقی یملاها قسطاً و عدلا. یعنی ابونعیم بسند خویش از زرّبن عبدالله روایت کرده که او گفت پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: از خاندان من مردی بیرون می آید نامش نام من است و خویش خوی من [ الی الآخر ] . الرابع و العشرون فی عطائه و باسناده عن ابی سعید الخدری قال قال رسول الله یکون عندانقطاع من الزمان و ظهور من الفتن رجل یقال له المهدی یکون عطاؤه هنیئاً. یعنی ابوسعید گفت رسول الله فرمود: در آخر روزگار و بروز فتنه ها مردی خواهد بود که وی را مهدی میگویند بخشش او نیک گوار است. الخامس و العشرون فی ذکر المهدی و عمله بسنه النبی صلی الله علیه و آله و سلم باسناده عن ابی سعید الخدری رضی الله تعالی عنه قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یخرج رجل من اهل بیتی و یعمل بسنتی و ینزل الله له البرکه من السماء و تخرج له الارض برکتها و تملا به الارض عدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً و یعمل علی هذه الامه سبع سنین و ینزل بیت المقدس. یعنی ابوسعید گفت حضرت خاتم فرمود: از خانوادهء من مردی بیرون می آید و بر آئین من رفتار می نماید خدای سبحانه برای وی برکات را از آسمان فرود می آورد و زمین برکات خود را یکباره بیرون میفرستد دنیا را آنچنان که از جور پر شده از عدل پر میسازد و هفت سال بر این امت حکم میراند و در بیت المقدس نزول مینماید. السادس و العشرون فی حجیته و رایاته و باسناده عن ثوبان انه قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اذا رأیتم الرایات السود قد اقبلت من خراسان فأتوها ولو حبواً علی الثلج فان فیها خلیفه الله المهدی. ابونعیم بسند خود از ثوبان روایت کرده که او گفت رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: چون علمهای سیاه را دیدید از خراسان همی برآیند بسوی آنها بشتابید هر چند بدان نحو که چون کودکان بچهار دست و پای بغیژید بر روی برف. السابع و العشرون فی حجیته من قبل المشرق و باسناده عن عبدالله بن عمر قال بینا نحن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اذا اقبلت فتیه من بنی هاشم فلما رآهم النبی صلی الله علیه و آله و سلم اغرورقت عیناه و تغیر لونه فقالوا یا رسول الله ما تزال نری فی وجهک شیئاً نکرهه فقال انا اهل بیت اختاراللهلنا الاخره علی الدنیا و ان اهل بیتی سیلقون بعدی بلاءً و تشریداً و تطریداً حتی یأتی قوم من قبل المشرق و معهم رایات سود فیسئلون الحق فلا یعطونه فیقاتلون و ینصرون فیعطون ماسئلوا فلایصلون حتی یدفعوه الی رجل من اهل بیتی فیملاها قسطاً کما ملؤوها جوراً فمن ادرک ذلک منکم فلیأتهم و لو حبواً علی الثلج. یعنی عبدالله بن عمر گفت نوبتی در حضرت رسول صلی الله علیه و آله نشسته بودیم که ناگاه برخی از جوانان آل هاشم درآمدند همین که پیغمبر ایشانرا بدید چشمهایش از سرشک پر شد و رنگ مبارکش دیگرگون گشت ایشان عرضه داشتند یا رسول الله همواره در جمال همایون تو چیزی می نگریم که آن را دوست نمیداریم فرمود: ما اهل بیتی هستیم که خدای عز و جل برای ما سرای دیگر را بر اینجهان برگزید و براستی اولاد و احفاد من پس از من بجلاء وطن و نفی بلد گرفتار گردند و همی اینچنین پراکنده و بی سامان بباشند تا آنکه از سمت خاور زمین گروهی بیایند که با ایشانست علمهای سیاه و خلافت را که حق ایشان است طلب کنند و ممنوع گردند پس دست بکشتار بگشایند و فیروز آیند و بدانچه می جستند فرارسند و آن را نپذیرند تا آنکه با مردی از خاندان من بازگذارند پس وی تمام زمین را از داد پر سازد آنچنانکه از ستم پر شده الا از شما هر که آنروز را دریابد بدیشان درپیوندد و هر چند بسان کودکان بر روی برف غیژیده باشید. الثامن و العشرون فی حجیته و عود الاسلام به عزیزاً و باسناده عن حذیفه رضی الله عنه قال سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول ویح هذه الامه من ملوک جبابره کیف یقتلون و یخیفون المطیعین الا من اظهر طاعتهم فالمؤمن التقی یصانعهم بلسانه و یفر منهم بقلبه فاذا اراد الله عزوجل ان یعید الاسلام عزیزاً قصم کل جبار عنید و هو القادر علی ما یشاء ان یصلح امه بعد فسادها فقال علیه السلام یا حذیفه لولم یبق من الدنیا الایوم واحد لطوّل الله ذلک الیوم حتی یملک رجل من اهل بیتی تجری الملاحم علی یدیه و یظهر الاسلام لایخلف وعده و هو سریع الحساب. یعنی حذیفه گفت از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمود: وای این امت را از پادشاهان ستمکار که چگونه ایشان را خواهند کشت و اهل طاعت را بیم خواهند داد مگر آن جماعت را که از در تقیه فرمان آن گروه برند پس مؤمن پرهیزگار به زبان با ایشان سازش میکند و بدل از ایشان میگریزد و چون خدای تعالی اعادت عزت اسلام خواهد طاعنان را هلاک سازد و او تواناست بر آنکه حال امتی را پس از تباهی بصلاح آورد. آنگاه فرمود ای حذیفه اگر از دنیا نماند مگر یک روز هر آینه خدای سبحانه آنروز را دراز میکند تا مردی از اهل بیت من ملک یابد و جنگهای بزرگ کند و دین اسلام را آشکار سازد نوید الهی خلف نخواهد نمود. التاسع و العشرون فی تنعم الامه فی زمن المهدی علیه السّلم و باسناده عن ابی سعید الخدری رضی الله تعالی عنه عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال تتنعم امتی فی زمن المهدی نعمه لم یتنعموا مثلها قط یرسل الله السماء علیهم مدراراً و لا تدع الارض شیئاً من نباتها الا اخرجته. یعنی ابوسعید خدری گفت که خواجهء عالم فرمود: امت من آن چنان بعهد مهدی متنعم شوند که مثل آن بهیچ روزگار ندیده باشند آسمان باران خود بر ایشان فرو ریزد و زمین از گیاه خود هیچ نگذارد مگر آنکه برویاند. الثلثون فی ذکر المهدی و هو سید من سادات الجنه و باسناده عن انس بن مالک انه قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نحن بنو عبدالمطلب سادات اهل الجنه انا واخی علی و عمّی حمزه و جعفر و الحسن و الحسین و المهدی. یعنی انس بن مالک از حضرت نبوی روایت نموده که فرمود من و برادرم علی و عمم حمزه و جعفر و حسن و حسین و مهدی که پسران عبدالمطلبیم بزرگان بهشتیان میباشیم. الحادی والثلثون فی ملکه و باسناده عن ابی هریره قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لولم یبق من الدنیا الا لیله لملک فیها رجل من اهل بیتی. یعنی ابونعیم بسند خود از ابوهریره روایت نموده که او گفت پیغمبر فرمود اگر از عمر دنیا چیزی بر جای نمانده باشد مگر یکشب هر آینه در همان شب مردی از دودهء من ملک خواهد یافت. الثانی و الثلثون فی خلافته باسناده عن ثوبان قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقتل عند کنزکم ثلثه کلهم ابن خلیفه ثم لایصیر الی واحد منهم ثم تجی ء الرایات السود فیقتلونهم قتلاً لم یقتله قوم ثم یجی ء خلیفه الله المهدی فاذا سمعتم به فأتوه فبایعوه فانه خلیفه الله المهدی. یعنی ثوبان گفت که خاتم رسل فرمود: سه کس نزد گنج شما کشته خواهند گشت که هر سه خلیفه زادگانند پس هیچ یک مالک آن گنج نگردند آنگاه علمهای سیاه دررسند اهل باطل را آنچنان بکشند که هیچگاه بدان پایه کشتار بوقوع نپیوسته باشد و از آن پس خلیفه الله مهدی ظهور میکند هر وقت که خروج وی شنیدید بنزد او بیائید و شرط بیعت بگذارید که او خلیفهء پروردگار است. الثالث و الثلثون فی قوله علیه السلم اذا سمعتم بالمهدی فأتوه فبایعوه و باسناده عن ثوبان قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تجی ء الرایات السود من قبل المشرق کان قلوبهم زبر الحدید فمن سمع بهم فلیأتهم فبایعهم و لو حبواً علی الثلج. یعنی هم ثوبان گوید که پیغمبر فرمود: رایات سیاه از جانب مشرق زمین درمیرسند گوئی دلهای جملهء آنها پاره های آهن است پس هر که اقبال آنها را بشنود باید باستقبال بشتابد و بیعت خویش استوار سازد هر چند رفتنش به غیژیدن باشد بر روی برف که باید این زحمت بر خود هموار سازد و بموکب ولی عصر درپیوندد. الرابع و الثلثون فی ذکر المهدی و به یؤلف الله بین قلوب العباد و باسناده عن علی بن ابی طالب علیه السلم قال قلت یا رسول الله أمِنّا آل محمد المهدی ام من غیرنا فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لا بل منا یختم الله به الدین کما فتح بنا وبنا ینقذون من الفتن کما انقذوا من الشرک و بنا یؤلف الله بین قلوبهم بعد عداوه الفتنه اخوانا کما الّف بینهم بعد عداوه الشرک و بنا یصبحون بعد عداوه الفتنه اخواناً کما اصبحوا بعد عداوه الشرک اخواناً فی دینهم. حافظ ابونعیم بسند خویش از امیرالمؤمنین علی علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود با جناب ختمی مآب عرضه داشتم که: یا رسول الله آیا مهدی این امت از ما آل محمد میباشد یا از غیر ما؟ فرمود: از ماست نه از غیر ما، خدای سبحانه این دین را بما ختم خواهد نمود چنانکه بما فتح فرمود و بندگان خویش از محنتها بما خلاص میسازد چنانکه هم بما از شرکشان نجات داد دلهای ایشان را پس از عداوت فتنه بسبب ما با یکدیگر مهربان میکند بدانسان که پس از عداوت کفر به سبب ما برادران دینی شدند. الخامس و الثلثون فی قوله علیه السلام لاخیر فی العیش بعد المهدی وباسناده عن عبدالله بن مسعود رضی الله عنه قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لولم یبق من الدنیا الا لیله لطوّل الله تلک اللیه حتی یملک رجل من اهل بیتی یواطی اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی یملاها قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً و تقسم المال بالسویه و یجعل الله الغنی فی قلوب هذه الامه فیملک سبعاً اوتسعاً لاخیر فی عیش الحیوه بعد المهدی. یعنی عبدالله بن مسعود گفت پیغمبر فرمود: اگر از دنیا نمانده باشد مگر یک شب هر آینه خدای تعالی آن شب را طولانی میسازد تا مردی از اهل بیت من بخلافت رسد که نامش نام من است و نام پدرش نام پدر من دنیا را آنچنان که از جور انباشته شده از عدل انباشته میسازد و مال را برابر بخش میکند و خدای تعالی توانگری در دلهای این امت قرار میدهد پس او هفت سال حکم میراند یا نه سال و بعد از وی در زندگانی هیچ خیر نیست. السادس و الثلثون فی ذکر المهدی و بیده تفتح القسطنطینیه و باسناده عن ابی هریره عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال لا تقوم الساعه حتی یملک رجل من اهل بیتی بفتح القسطنطینیه و جبل الدیلم و لولم یبق الایوم واحد لطوّل الله ذلک الیوم حتی یفتحها. ابونعیم بسند خویش از ابوهریره روایت آورده که پیغمبر فرمود: روز رستخیز بپای نخیزد تا آنگاه که مردی از دودمان من سلطنت یابد و شهر قسطنطینیه و کوه دیلم را بگشاید اگر از ایام هیچ نمانده باشد مگر یک روز ایزد سبحانه آن یکروز را بطول میکشاند تا آنمرد آنها را فتح نماید. السابع الثلثون فی ذکر المهدی و هو یجی ء بعد ملوک جبابره و باسناده عن قیس بن جابر عن ابیه عن جده ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال سیکون بعدی خلفاء و من بعد الخلفاء امراء و من بعد الامراء ملوک جبابره ثم یخرج رجل من اهل بیتی یملاالارض عدلاً کما ملئت جوراً. یعنی ابونعیم بسند خویش از قیس بن جابر و او از پدرش و او از نیای وی روایت نموده است که گفت ختم رسل صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: پس از من چند خلیفه بیایند آنگاه امراء نامدار آنگاه پادشاهان ستمگار آنگاه مردی از خاندان من ظهور کند و جهان را از عدل پر سازد. الثامن و الثلثون فی قوله علیه السلام منّا الذی یصلی خلفه عیسی بن مریم و باسناده عن ابی سعید الخدری قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم منّا الذی یصلی عیسی بن مریم خلفه. یعنی ابوسعید خدری گفت رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: از ما مردم خاندان رسالت است آنکه عیسی بن مریم علیه السلام بر وی اقتدا کند و از دنبال او نماز گذارد. التاسع والثلثون و هو یکلم عیسی بن مریم علیه السلام عنه قال قال رسول الله صلی الله علی و آله و سلم ینزل عیسی بن مریم علیه السلام فیقول امیرهم المهدی تعال صل بنا فیقول الا ان بعضکم علی بعض امراء تکرمه من الله عز و جل لهذه الامه. یعنی جابربن عبدالله گفت که پیغمبر فرمود مسیح علیه السلام از آسمان فرود میشود پس فرمانگذار مسلمانان حضرت مهدی با او میگوید بیا با مسلمانان بر من اقتداء کن (؟) مسیح میگوید خدای سبحانه امام این امت را از راه کرامت خود از ایشان قرارداده است. الاربعون فی قوله علیه السلام فی المهدی و باسناده یرفعه الی محمد بن ابراهیم الامام حدثه انّ ابا جعفر المنصور امیرالمؤمنین حدثه عن ابیه عن جده عن عبدالله بن عباس رضی الله عنهم قال قال رسول الله لن تهلک امه انا فی اولها و عیسی بن مریم فی آخرها و المهدی فی وسطها. یعنی حافظ ابونعیم بسند خویش از محمد پسر ابراهیم امام روایت کرده است که او گفت ابوجعفر منصور از پدرش محمدکامل و او از پدرش علی و او از پدرش عبدالله بن عباس حدیث آورد که وی گفت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: زینهار امتی که من در اول ایشان باشم و عیسی درآخر ایشان و مهدی در وسط ایشان هلاک نخواهد گردید. احادیث رساله مرسلا در اینجا بانجام رسید. (نامهء دانشوران ج2). رجوع به ابونعیم و رجوع به محاسن اصفهان مافروخی ص4 و 29 شود.
لئن دقها جاراتها و ضرائر
بمنظرها الابهی و منطقها الحلی
فما سلمت حسناء من ذم حاسد
و صاحب حقّ من عداوه مبطل.
یعنی اگر همسایگان و وسنیان سلمی او را بسخن شیرین و روی نیکوش بنکوهیدند شگفت نباشد چه نه هیچ صاحب جمال از مذمت عیب گوی سالم ماند و نه هیچ خداوند حقی از عداوت باطل جوی. همانا علماء اسلام را بحذافیرهم اتفاق است بر این که حافظ ابونعیم از محدثین اهل سنت میباشد و در زمرهء اشاعره بشمار میرود ولی نقادین حال رجال از فرقهء امامیه استظهار تشیع وی نموده اند و بر طبق استنباط خویش گواهی داده اند و گفته اند که اوچون در عصر سلطنت اهل سنت بوده تقیه نموده و تصانیف بر آئین ایشان پرداخته من جمله محمد باقر مجلسی رحمه الله که خود از نوادگان ابونعیم است بدین معنی تصریح فرموده چنانکه مؤلف روضات الجنات میگوید که در یکی از فوائد امیر محمد حسین خاتون آبادی که از اسباط علامهء مجلسی است دیدم که نوشته بود از جمله معاریف علماء جمهور که من بر تشیع وی پی بردم حافظ ابونعیم محدث اصبهانی است مصنف کتاب حلیه الاولیاء و از اجداد جد من مجلسی میباشد و جد من تشیع ویرا از والدش مجلسی بزرگ طاب ثراه نقل کرده و او نیز این معنی را اباً عن جدٍ بسندی متصل بشخص ابونعیم روایت نموده از این جهت است که در کتاب حلیه از مناقب ائمه آنچه در سایر کتب آن قوم یافت نمیشود یافت میشود و محدثین فرقهء اثناعشریه و دیگر طوائف امامیه موارد احتجاج از آن استخراج مینمایند و چون اهل بیت بمافی البیت داناتر از دیگرانند لاجرم ابونعیم را بشهادت اولاد و احفادش بی شبهه باید شیعی شناخت این عین عبارت فاضل خاتون آبادی است که محض تجنب از زیادت تعصب آن را نقل نمودیم و عهده اش با جامع روضات باز گذاردیم. گوید و ممن اطلعت علی تشیعه من مشاهیر علماءالعامه هوالحافظ ابونعیم المحدث باصبهان صاحب حلیه الاولیاء و هو من اجداد جدی العلامه ضاعف الله انعامه و قد نقل جدی تشیعه عن والده عن ابیه عن آبائه حتی انتهی الیه قال العلامه و هو من مشاهیر محدثی العامه ظاهراً الا انه من خلص الشیعه فی باطن امره و کان یتقی ظاهراً علی وفق ما اقتضته الحال و لذا تری کتابه المسمی بحلیه الاولیاء یحتوی من احادیث مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام ما لایوجد فی سائر الکتب و مدار علمائنا فی الاستدلال باخبار المخالفین علی استخراج الاحادیث من کتابه و لما کان الولد اعرف بمذهب الوالد من کل احد لم یبق شک فی تشیعه فرحمه الله تعالی و قدس سره و انعم علیه فی الجنان ما ارضاه و سره. مصنف ریاض العلماء همه جا از علامهء مجلسی رحمه الله علیه باستاد استناد تعبیر میکند او نیز در ترجمهء ابونعیم میگوید من این استظهار از آن استاد بزرگوار استماع نمودم این عبارت اوست: ابونعیم هذا کان من الاجداد العالیه لمولانا محمد تقی المجلسی و ولده الاستاد الاستناد و المعروف انه کان من محدثی علماء العامه و لکن سماعی من الاستاد المشار الیه انّ الظاهر کونه من علماء اصحابنا و اتقائه عن المخالفین کما هو الغالب من احوال ذلک الزمان والله العالم بحقیقه الحال و از مؤیدات تشیع وی حکایتی است که زکریابن محمد قزوینی در کتاب آثار البلاد آورده و گوید مردم اصبهان بر حافظ ابونعیم تعصب آوردند و او را از دخول جامع منع کردند اتفاقاً در آن ایام سلطان محمود حاکمی بآن بلد روانه نمود اهل اصبهان بموجبی برشوریدند حاکم را بکشتند چون ماجری بسمع سلطان رسید بنفسه متوجه اصفهان گردید نخست مردم آن بلد را به لطف امان بخشید همین که نیک از سطوت محمود بیاسودند روز جمعه که جمله در جامع اعظم بودند محمود بفرمود تا لشکریان بیکبار حمله بردند و درهای جامع بگرفتند و از مردم اصفهان کشتاری فراوان کردند هر که در جامع حضور داشت بقتل آمد و ابونعیم که از آن مجموع بود درگذشت. و دیگر از امارات صحت این دعوی صورت لوح مزار او است. مولانا نظام الدین قرشی که از شاگردان شیخنا بهاءالدین محمد بوده در کتاب رجال خویش المسمی بنظام الاقوال گفته من قبر ابونعیم را خود در اصفهان زیارت کردم این عبارات بر فراز آن نوشته بود که قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مکتوب علی ساق العرش لااله الاالله وحده لاشریک له محمد بن عبدالله عبدی و رسولی و ایدته بعلی بن ابی طالب. رواه الشیخ الحافظ المؤمن الثقه العدل ابونعیم احمدبن عبدالله سبط محمد بن یوسف البناء الاصبهانی رضی الله تعالی عنه و رفع فی اعلی علیین درجته و حشره مع من یتولاه من الائمه المعصومین صلوات الله علیهم اجمعین. صاحب ریاض گفته شیخ محمد بن یوسف بناء که از نیاکان ابونعیم است از مشاهیر صوفیه اصفهان بوده. صاحب روضات میگوید: محمد بن یوسف بناء همان است که در محلهء خواجو از بلدهء اصفهان بقعه دارد و مزار او در زبان عامهء ناس بمقبرهء شیخ سینا مشهور شده است. شهاب الدین یاقوت نیز در ذیل عنوان اصبهان از کتاب معجم البلدان بدین فایده تصریح آورده است میگوید: الامام ابونعیم احمدبن عبدالله بن احمدبن اسحاق بن موسی بن مهران سبط محمد بن یوسف البناء الحافظ المشهور صاحب التصانیف منها حلیه الاولیاء و غیر ذلک مات یوم الاثنین و العشرین من محرم سنه ثلثین و اربعمائه و دفن بمردبان یعنی ابونعیم سبط محمد بروز دوشنبه بیستم محرم سال چهار صدو سی وفات یافت و در موضع مردبان مدفون گشت از این کلام معلوم میشود که مزار آب بخشان اصفهان را سابقاً مردبان میخواندند چرا که مضجع ابونعیم اکنون در گورستان آب بخشان است از محلهء درب شیخ ابومسعود. میگویند سید امیر لوحی موسوی از اشراف سبزوار که در اصفهان می نشست و با علامهء مجلسی معاصر بود بگفت تا مقبرهء ابونعیم را ویران ساخته و از این عمل به اقتضاء لوازم معاصرت توهین و ایذاء مجلسی را که از احفاد او است می اندیشید. والله العالم بحقایق الحال. تاریخ وفات ابونعیم بروجهی که یاقوت حموی گفته مطابق است با عبارت وفیات و غیره پس آنچه از تاریخ اختبار البشر منقول است که وفات ابونعیم اصبهانی از معروفین حفاظ و وفات ابن خیاط از مجیدین شعراء در سال پانصد و هفده هجری اتفاق افتاده مبنی بر خطاء مؤلف است و گرنه فی نفس الامر بر سهو ناسخ و اگر هیچ یک از این دو نباشد بی شبهه این ابونعیم غیر صاحب حلیه الاولیاء است و یحتمل قویاً که از اعقاب وی بوده که این چنین در کیفیت و لقب و نسبت پیرو نیای خویش گردیده و دلیل دیگر بر صحت تاریخ وفاتی که ثبت افتاد خود تصریح جامع اخبار البشر است در جای دیگر آن کتاب گفته وفات ابونعیم حافظ و وفات شیخ ابوالفتح بستی از وقایع سال چهارصدوسی میباشد در کلام روضات نیز خبطی افتاده که می فرماید و کان عمره یوم وفاته سبعاً و سبعین سنه چه بالاتفاق اختلاف مورخین در میلاد ابونعیم از سه قول فزونتر نیست و بر هر سه قول روزگار زندگانی وی از هفتاد و هفت فزونتر خواهد بود چه بر قول یحیی بن منده که نقل افتاد یکصد سال تمام میشود و بر دو قول دیگر نود و چهار یا نود و شش و کاتب این نسخه از روضات که بدست ماست ستا و تسعین را بر حسب مشاکله کتبی بصورت سبعاً و سبعین تبدیل کرده که بر اینحمل لامحاله عبارت میر با تاریخ اخیر مطابق خواهد بود و آنچه از مصنفات وی ضبط شده اینانند: کتاب حلیه الاولیاء. کتاب الاربعین، در این کتاب احادیثی را که در حالات مهدی عجل الله فرجه وارد است جمع نموده. کتاب طب النبی چنانکه دمیری در حیوه الحیوان بوی منسوب ساخته. کتاب الفوائد چنانکه سید هاشم بحرانی در کتاب غایه المرام باو استناد داده. کتاب فضائل الخلفاء. کتاب حلیه الابرار. کتاب الفتن. کتاب مختصر الاستیعاب. کتاب منقبه المطهرین و مرثیه الطیبین. کتاب مانزل من القرآن فی امیر المؤمنین. کتاب تاریخ اصبهان. نژاد ابونعیم را تا مهران بترتیبی که نوشتیم از این تاریخ نقل شده و حافظ ابونعیم هم در آن تاریخ گفته نخستین کس از اجداد من که بشرف اسلام فائز شده مهران است و نیز در آن تاریخ آورده پدرش عبدالله بن احمد در سنهء سیصد و شصت و پنج بمرده و در کنار مزار نیای مادری ابونعیم بخاک رفته همانا عبدالله بن معاویه بن عبدالله که مهران را ولا بوی منسوب میدارند از احفاد جعفر طیار رضوان الله علیه بود که در سال یکصد و بیست و هفت هجری مقارن آغاز حکمرانی مروان الحمار در کوفه خروج کرد و با زیدیهء آن بلد بر عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز که حکومت عراق داشت برآمد و جنگی سخت نمود و از آنجا بمدائن رفت شیعهء کوفه بوی ملحق شدند و بکثرت احتشاد قوتی یافتند پس عبدالله با لشکری آراسته از مدائن بیرون آمد و باطراف ممالک تاختن برد و شهرهای بزرگ بگرفت مانند حلوان و همدان و قومس و ری و جبال و اصفهان و در سال یکصد و بیست و نه از اصفهان بفارس رفت و آن مملکت را بگشود و در اصطخر مقیم گردید و عمال فرستاد و اموال گرفت و جمعی کثیر از رؤساءبنی هاشم وبنی امیه و غیرهم بوی ملحق شدند مانند ابوجعفر منصور و سلیمان بن هشام بن عبدالملک و علی بن عبدالله بن عباس و برادرش عیسی بن عبدالله. در عمده الطالب خوانده ام که ابوجعفر منصور از جانب عبدالله بن معاویه بحکومت بلدهء اندح (؟) مأمور گشت و در شرح ابن ابی الحدید دیده ام که فرقهء اسحاقیه پیروان عبدالله بن معاویه اند؛ میگوید: و هی التی احدثها اسحاق بن زیدبن الحارث و کان من اصحاب عبدالله بن معویه بن عبدالله بن جعفربن ابیطالب کان یقول بالاباحه و اسقاط التکالیف و یثبت لعلی علیه السلام شرکه مع رسول الله صلی الله علیه و آله فی النبوّه علی وجه غیر هذا الظاهر الذی یعرفه الناس: یعنی مقالهء اسحاقیه را مردی اسحاق از اصحاب عبدالله بن معاویه ابداع نمود میگفت: اشیاء جمله مباحند و بهیچ کس هیچ تکلیف نیست علی علیه السلام با رسول در منصب نبوت انباز بوده ولی نه بر وجهی که مردم بظاهر فهم میکنند بالجمله چنان مینماید که مهران نیای اعلای ابونعیم به گاهی که عبدالله اصفهان را گشوده بدست وی افتاده و مسلمانی گرفته اگر عمری شد و تا باب عین برسیدیم شرح سیرت عبدالله بن معاویه را که فرقهء اسحاقیه در حقیقت با وی منسوبند خواهیم رقم کرد بعون الله تعالی. چون نسخهء رسالهء اربعین که چهل حدیث نبویست در شئون مهدی آل محمد صلی الله علیه و علیهم از میان مخزونات کتابخانهء ملک زادهء دانشمند وزیر علوم بدست افتاد و مطاوی آن بذکر احوال همایون حضرت قائم عجل الله فرجه که امام عصر و حجت وقت است اختصاص داشت لاجرم ترجمت حافظ ابونعیم رضوان الله علیه را بنقل آن چهل خبر ختم نمودیم اقتداءً بغیر واحد من علمائنا الاخیار که ایشان نیز در طی مصنفات خویش تمام آن رساله را بر سبیل ارسال مندرج ساخته اند و از رجال اسانید بهمان صحابی که از لسان مبارک رسول صلی الله علیه و آله و سلم استماع نموده اکتفا گردید تحفظاً علی غرض الاختصار که با ثبت اسامی جمیع روات البته امر باطناب کشیده از سیاق کتاب بیرون خواهیم شد.
الحدیث الاول عن ابی سعید الخدری رضی الله عنه عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم انه قال یکون من امتی المهدی ان قصر عمره فسبع سنین و الا فثمان و الا فتسع تتنعم امتی فی زمانه نعیماً لم یتنعموا مثله قط البر و الفاجر یرسل الله السماء علیهم مدراراً ولا تدخر الارض شیئاً من نباتها یعنی ابوسعید از پیغمبر روایت کرد که آن حضرت فرمود از امت من خواهد بود مهدی (ع) که اگر عمر وی کوتاه باشد هفت سال خلافت خواهد نمود و گرنه هشت سال و گرنه نه سال. امت من بعهد او چنان در فراوانی و آسایش متنعم گردند که در هیچ روزگاری مثل آن ندیده باشند چه اهل فجور و چه نیکوکاران. آسمان باران خود را بر ایشان فرومیریزد و زمین از گیاه خود هیچ از ایشان دریغ نمیدارد. الثانی فی ذکر المهدی و انه من عتره رسول علیه السلم و عن ابی سعید الخدری عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم انه قال تملا الارض ظلماً و جوراً فیقوم رجل من عترتی فیملاها قسطاً وعدلا یملک سبعاً او تسعاً. یعنی هم ابوسعید خدری از رسول صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده که آن حضرت فرموده زمین از ستم و جور پر میشود پس مردی از پیوستگان من قیام مینماید و زمین را از داد و معدلت پر میسازد مدت سلطنت او هفت سال است یا نه سال. الثالث و عنه قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم لاتنقضی الساعه حتی یملک الارض رجل من اهل بیتی یملا الارض عدلاکما ملئت قبله جوراً یملک سبع سنین. یعنی نیز ابوسعید گفت که رسول فرمود روز قیامت نخواهد شد مگر آنگاه که یکی از مردم خاندان من مالک روی زمین شده و آن را از عدل پر ساخته باشد بدانسان که از آن پیش پر از جور بوده است و او هفت سال حکم میراند. الرابع فی قوله لفاطمه علیها السلام، المهدی من ولدک. عن الزهری عن علی بن الحسین عن ابیه علیهم السلام ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال لفاطمه علیها السلام المهدی من ولدک. یعنی ابن شهاب زهری از امام علی بن الحسین علیه السلام و آن حضرت از امام ابوعبدالله السبط سلام الله علیه روایت کرده اند که پیغمبر صلی الله علیه و آله با دخترش فاطمه صلوات الله علیها فرمود که مهدی از فرزندان تواست. الخامس قوله علیه السلام ان منهما مهدی هذه الامه یعنی الحسن و الحسین علیهما السلام عن علی بن هلال عن ابیه قال دخلت علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و هو فی الحاله التی قبض فیها فاذا فاطمه عند رأسه فبکت حتی ارتفع صوتها فرفع رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الیها رأسه و قال حبیبتی فاطمه ماالذی یبکیک فقالت اخشی الضیّعه من بعدک فقال یا حبیبتی اما علمت ان الله عز و جل اطلع علی اهل الارض اطلاعه فاختار منها اباک فبعثه برسالته ثم اطلع اطلاعه فاختار منها بعلک و اوحی الی ان انکحک ایاه یا فاطمه و نحن اهل بیت قد اعطانا الله عز و جل سبع خصال لم یعط احداً قبلنا ولا یعطی احداً بعدنا انا خاتم النبییّن و اکرم النبییّن علی الله عز و جل واحّب المخلوقین الی الله عز و جل و انا ابوک و وصیّی خیرالاوصیاء و احبهم الی الله عز و جل و هو بعلک و شهیدنا خیرالشهداء و احبهم الی الله عز و جل و هو حمزه بن عبدالمطلب عم ابیک و عم بعلک و منا من له جناحان یطیر فی الجنه مع الملائکه حیث یشاء و هو ابن عم ابیک و اخو بعلک و منا سبطاهذه الامه و هما ابناک الحسن(ع) و الحسین و هما سیدا شباب اهل الجنه و ابوهما و الذی بعثنی بالحق خیر منهما یا فاطمه والذی بعثنی بالحق ان منهما مهدی هذه الامه اذا صارت الدنیا هرجاً و مرجاً و تظاهرت الفتن وانقطعت السبل و اغار بعضهم علی بعض فلا کبیر یرحم صغیرا و لا صغیر یوقر کبیرا فیبعث الله عند ذلک منهما بالدین فی آخر الزمان و یملا الارض عدلاً کما ملئت جوراً یا فاطمه لاتحزنی و لا تبکی فان الله عز و جل ارحم بک وارئف علیک منی و ذلک لمکانک منی و موقعک من قلبی قد زوجک الله تعالی زوجک و هو اعظمهم حسباً و اکرمهم منصباًو ارحم بالرعیه و اعدلهم بالسویه و ابصرهم بالقضیه و قد سئلت ربی عز و جل ان تکونی اول من یلحقنی من اهل بیتی. قال علی بن هلال فلّما قبض النبی صلی الله علیه و سلم لم یبق فاطمه علیها السلام بعده الا خمسه و سبعین یوماً حتی الحقهاالله به صلوات الله علیه. یعنی علی بن هلال از پدرش روایت کرده که گفت در مرض موت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد حجرهء آن حضرت شدم ناگاه دیدم فاطمه سلام الله علیها نزدیک سر او نشسته پس فاطمه چنان بگریست که آوازش بلند گشت پیغمبر صلی الله علیه و آله از نالهء وی سر برداشت و فرمود ای حبیبهء من آیا ندانسته ای که خدای عز و جل بر مردم زمین نظر درانداخت و از تمامی روی زمین پدر ترا برگزید و او را به پیغمبری بینگیخت آنگاه دیگر بار در اهل زمین نگاه نمود و شوی تو را اختیار فرمود و مرا وحی فرستاد که ترا با وی تزویج کنم ای فاطمه ما یک خانواده ایم که خدای سبحانه ما را از تمام آفرینش بهفت خصلت اختصاص بخشیده است که آنها را نه پیش از ما نصیب کس نموده و نه پس از ما در حق کسی تقدیر فرمود یکی آنکه پدر تو خاتم رسل است و اکرم پیغمبران و احبّ پیغمبران و خلق الی الله. دوم آنکه شوی تو بهترین اوصیاء است و دوسترین مردم در نزد خدا. سوم آنکه شهید ما حمزه که عم پدر و عم شوی تو باشد سید همه شهیدان است و احبّ شهداء عندالله. چهارم آنکه ذوالجناحین جعفر که پسر عم پدر و برادرشوی تو باشد در بهشت بدو بال با فرشتگان پرواز میکند بهر سوی که بخواهد. پنجم و ششم آنکه دو سبط این امت که پسران تو حسن و حسین باشند دو سید بهشتیانند سوگند بآنکه مرا به راستی برانگیخت که پدر ایشان بهتر از ایشان است. هفتم آنکه بخدای سبحانه که مرا بحق برسالت فرستاد که مهدی این امت از نژاد این دو پسر است چون کار دنیا همه به ستم در هم شود و فتنه ها از پشت یکدیگر برآیند و جاده ها از عبور باز ماند و قبایل از در تاراج در هم ریزند نه هیچ مهتر بر کهتر مهربانی آورد و نه هیچ خردی حرمت بزرگ نگاه دارد خدای تعالی از میان اعقاب سبطین کسی را برانگیزاند که قلاعِ ضلالت بگشاید و دلهای بسته را در باز نماید. در آخر زمان آنچنان به ترویج دین بخیزد که من در آخر زمان به تشریع اسلام. زمین را از عدل پر می سازد آنچنانکه از جور پر شده. ای فاطمه غمگین مباش و زاری مکن که خدای عزوجل با تو از من مهربانتر است. از آنکه تو را منزلتی در نزد من میباشد و مکانتی در دل من همانا ترا خدا با علی عقد بست که وی از جهت نژاد و جایگاه و داددهی و حکمرانی بر تمامت امت فزونی دارد و من از خدا خواسته ام که ترا از همه کس زودتر بمن باز رساند. علی بن هلال که راوی خبر است گفت فاطمه بعد از رحلت رسول صلی الله علیه و آله هفتاد و پنج روز بیش زندگی نیافت که خدای سبحانه او را بر وجهی که پیغمبر خواسته بود بزودی بر پدرش ملحق فرمود صلوات علیهما. السادس فی ان المهدی هو الحسینی و باسناده عن حذیفه رضی الله عنه قال خطبنا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فذکر لنا ما هو کائن ثم قال لولم یبق من الدینا الا یوم واحد لطوّل الله عز و جل ذلک الیوم حتی یبعث رجلا من ولدی اسمه اسمی. فقام سلمان رضی الله تعالی عنه و قال یا رسول الله من ای ولدک هو قال من ولدی هذا و ضرب بیده علی الحسین علیه السلم. یعنی حافظ ابونعیم بمسند خویش از حذیفه روایت کرده که گفت پیغمبر صلی الله علیه و آله برای ما خطبه فرمود و از ملاحم آینده خبرداد آنگاه گفت اگر از ایام دنیا هیچ بر جای نمانده باشد مگر یک روز هر آینه خدای تعالی آن روز را دراز میکند که تا مردی را از نژاد من برانگیزاند که نام وی نام من است. سلمان همین که این بشنید بپای برخاست و گفت یا رسول الله وی از کدامین پسر تو در وجود آید؟ پیغمبر دست مبارک خویش بر حسین زده فرمود از این پسر من. السابع فی القریه التی یخرج منها المهدی و باسناده عن عبدالله بن عمر رضی الله عنه قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم یخرج المهدی من قریه یقال لها کرعه. یعنی عبدالله عمر گفت پیغمبر فرمود: مهدی از دیهی بیرون آید که نام آن کرعه است. الثامن فی صفه وجه المهدی باسناده عن حذیفه قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم المهدی رجل من ولدی وجهه کالکوکب الدریّ. یعنی حذیفه گفت پیغمبر فرمود: مهدی مردی است از فرزندان من که چهرهء وی چون ستارهء درخشان می تابد. التاسع فی صفه لونه و جسمه باسناده عن حذیفه قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم المهدی رجل من ولدی لونه لون عربی و جسمه جسم اسرائیلی علی خدّه الایمن خال کانه کوکب دری یملا الارض عدلاً کما ملئت جوراً یرضی فی خلافته اهل الارض و اهل السماء و الطیر فی الجوّ. هم حذیفه گفت رسول الله فرمود: مهدی مردی میباشد از نسل من رنگ وی گندم گون است چون رنگ عرب و کالبدش عظیم چون کالبد اسرائیلیان بر صفحهء راستِ روی خالی دارد و خود مانند اختر درخشنده میباشد زمین را از معدلت مملو میسازد چنانکه از ظلم مملو شده اهل آسمان و مردم زمین و پرندگان هوا همه در عهد وی خوشنود خواهند بود. العاشر فی صفه جبینه باسناده عن ابی سعید الخدری رضی الله عنه قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم المهدی منا اجلی الجبین اقنی الانف. یعنی ابوسعید خدری گفت پیغمبر فرمود: مهدی از ما است جبین گشاده است و بینی کشیده. الحادی عشر، فی صفه انفه باسناده عن ابی سعید الخدری رضی الله تعالی عنه عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم انه قال المهدی منا اهل البیت رجل من امتی اشم الانف یملا الارض عدلاً کما ملئت جوراً. ابوسعید از پیغمبر روایت کرده که آنحضرت فرمود: مهدی از ما اهل بیت است و او مردی است از امت من بینی بلند دارد روی زمین را آنچنانکه از ستم پر است از عدل پر میسازد. الثانی عشر فی خاله علی خده الایمن و باسناده عن ابی امامه الباهلی قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بینکم و بین الروم اربع هدن، یوم الرابعه علی ید رجل من آل هرقل یدوم سبع سنین فقال له رجل من عبدالقیس یقال له المستوردبن غیلان یا رسول الله من امام الناس یومئذ قال المهدی من ولدی ابن اربعین سنه کانّ وجهه کوکب درّی فی خده الایمن خال اسودعلیه عباءتان قطوانیتان کانه [ من ] رجال بنی اسرائیل یستخرج الکنوز و یفتح مدائن الشرک. ابونعیم بسند خویش از ابوامامهء باهلی روایت کرده که گفت رسول صلی الله علیه و آله فرمود در میان مسلمانان و نصارای روم چهار بار کار پیکار بصلح خواهد پیوست چهارمین بر دست یکی از اولاد هرقل منعقد خواهد گشت که هفت سال دوام خواهد یافت راوی گوید پس مردی از قبیلهء عبدالقیس که او را مستوردبن غیلان مینامیدند گفت یا رسول الله امام زمان در آن روز کی خواهد بود؟ فرمود: مهدی آل محمد که رویش چون کوکب درخشان است و خالی سیاه بر گونهء راست دارد و دو عبای قطوانی در بر، بهیکل گوئی از فرزندان اسرائیل است گنجهای پوشیده را بیرون آورد و شهرهای شرک را بگشاید. الثالث عشر قوله علیه السلم المهدی افرق الثنایا باسناده عن عبدالرحمن بن عوف قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لیبعثنّ الله من عترتی رجلا افرق الثنایا اجلی الجبهه یملا الارض عدلاً یفیض المال فیضاً. ابونعیم بسند خویش از عبدالرحمان بن عوف روایت کرده که گفت پیغمبر فرمود: خدای سبحانه از عترت من مردی را خواهد برانگیخت که بن دندانهای وی گشاده است پیشانیش از موی سترده، زمین را از عدل پر می کند و عطا را بی اندازه می بخشد. الرابع عشر فی ذکر المهدی و هو امام صالح باسناده عن ابی امامه رضی الله تعالی عنه قال خطبنا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و ذکر الدجّال و قال فتنفی المدینه الخبث کما ینفی الکیر خبث الحدید و یدعی ذلک الیوم یوم الخلاص فقالت ام شریک فاین العرب یومئذ یا رسول الله قال هم یومئذ قلیل و جلّهم ببیت المقدس امامهم المهدی رجل صالح. ابوامامه گفت که پیغمبر صلی الله علیه و آله برای ما خطبه فرمود و حال دجال باز نمود و گفت بدانروز مدینه خویشتن را از پلیدان پاک میسازد چنانکه کورهء آهنگران حدید را از خبث و آنروز را یوم الخلاص نام است. پس ام شریک عرض کرد یا رسول الله در آنروز عرب بکجا باشند؟ فرمود: بدانوقت مردم تازی بسی کم خواهند بود و بیشتر در قدس باشند و پیشوای ایشان مهدیست مردی صالح. الخامس عشر فی ذکر المهدی وان الله یبعثه غیاثاً للناس و باسناده عن ابی سعید الخدری رضی الله تعالی عنه ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال یخرج المهدی فی امتی یبعثه الله غیاثاً للناس تنعم الامه و تعیش الماشیه و تخرج الارض نباتها و یعطی المال صحاحاً. یعنی ابوسعید خدری گفت که پیغمبر فرمود: مهدی از میان امت من خواهد بیرون آمد خدای سبحانه ویرا برمی انگیزد که مردم را فریادرس باشد امت من و تمام چهار پایان بعهد او در تنعم و عیش خواهند گذرانید و زمین گیاه خود را بجمله خواهد رویانید و عطایا بالسویّه بمردم داده خواهد شد. السادس عشر فی قوله علیه السلام علی رأسه غمامه و باسناده عن عبدالله بن عمر قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یخرج المهدی و علی رأسه غمامه فیها مناد ینادی هذا المهدی خلیفه الله فاتبعوه. یعنی عبدالله عمر گفت رسول الله فرمود: مهدی خروج خواهد نمود بر حالی که ابری برفراز سر اوست از میان ابر کسی پیوسته ندا میکند که این مهدیست خلیفهء خدا پیرو او باشید. السابع عشر، فی قوله علیه السلام علی رأسه ملک و باسناد عن عبدالله بن عمر قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یخرج المهدی و علی رأسه ملک ینادی هذا المهدی فاتبعوه. یعنی هم عبدالله عمر گفت که پیغمبر خدا فرمود: مهدی ظهور خواهد کرد بر حالی که بر فراز سرش فرشته ای همی صلا میزند که این مهدیست متابع وی باشید. الثامن عشر فی بشاره النبی صلی الله علیه و آله و سلم امته بالمهدی و باسناده عن ابی سعید الخدری قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ابشّرکم بالمهدی یبعث الله فی امتی علی اختلاف من الناس و زلازل فیملا الارض قسطا و عدلاًکما ملئت ظلماً یرضی عنه ساکن السماء وساکن الارض یقسم المال صحاحاً فقال له رجل و ما صحاحاً؟ قال السویه بین الناس. ابوسعید گفت پیغمبر فرمود: شما را بمهدی بشارت میدهم که بر حال اختلاف مردم و لرزشهای زمین مبعوث خواهد گشت پس روی زمین را از داد پر میکند چنانکه از ستم پر شده ساکنان زمین و اهل آسمان همه از وی خوشنود خواهند بود اموال را صحیحاً بخش خواهد کرد راوی گوید پس مردی پرسید که مراد از صحیح چیست فرمود برابر قسمت کردن و بالسویه تسهیم نمودن. التاسع عشر فی اسم المهدی و باسناده عن عبدالله بن عمر قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لاتقوم الساعه حتی یملک من اهل بیتی یواطی اسمه اسمی یملا الارض عدلاً و قسطاً کما ملئت ظلماً وجوراً. یعنی عبدالله عمر گفت پیغمبر فرمود: قیامت نخواهد شد تا مگر پس از آنکه مردی از دودمان من سلطنت کند که نامش موافق نام من است الی الاَخر. العشرون فی کنیته و باسناده عن حذیفه رضی الله تعالی عنه قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لیبعث الله فیه رجلاً اسمه اسمی و خلقه خلقی یکنی ابا عبدالله یعنی حذیفه رضی الله عنه گفت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که : از عمر دنیا باقی نماند مگر یک روز، هر آینه خدای تعالی در آنروز مردی را بخلافت خواهد برانگیخت که نامش نام من است و خویش خوی من و کنیت او ابوعبدالله میباشد. الحادی و العشرون فی ذکر اسم ابیه باسناده عن ابن عمر قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لا تذهب الدنیا حتی یبعث الله رجلاً من اهل بیتی یواطی اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی یملاها قسطاً و عدلا کما ملئت جوراً و ظلماً. یعنی حافظ ابونعیم بسند خویش از پسر عمر روایت کرده است که او گفت که خواجهء کاینات فرمود اینجهان بپایان نمیرود تا آنکه خدای سبحانه مردی از دودهء من مبعوث سازد که نام او موافق نام من است و نام پدرش مطابق نام پدر من زمین را از داد پر خواهد نمود آنچنانکه از ستم پر شده است. الثانی و العشرون فی ذکر عدله و باسناده عن ابی سعید الخدری رضی الله تعالی عنه قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لتملان الارض ظلماً و عدواناً ثم لیخرجن رجلاً من اهل بیتی حتی یملاها قسطاً و عدلاً کما ملئت جوراً و عدواناً. و ابوسعید خدری گفت که حضرت رسول فرمود: زمین از ستم و عدوان مملو خواهد گشت پس مردی از اهل بیت من ظهور خواهد نمود که آن را بجای ستم و عدوان از قسط و معدلت مملو نماید. الثالث و العشرون فی خلقه و باسناده عن زرّبن عبدالله قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم یخرج رجل من اهل بیتی یواطی اسمه اسمی و خلقه خلقی یملاها قسطاً و عدلا. یعنی ابونعیم بسند خویش از زرّبن عبدالله روایت کرده که او گفت پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: از خاندان من مردی بیرون می آید نامش نام من است و خویش خوی من [ الی الآخر ] . الرابع و العشرون فی عطائه و باسناده عن ابی سعید الخدری قال قال رسول الله یکون عندانقطاع من الزمان و ظهور من الفتن رجل یقال له المهدی یکون عطاؤه هنیئاً. یعنی ابوسعید گفت رسول الله فرمود: در آخر روزگار و بروز فتنه ها مردی خواهد بود که وی را مهدی میگویند بخشش او نیک گوار است. الخامس و العشرون فی ذکر المهدی و عمله بسنه النبی صلی الله علیه و آله و سلم باسناده عن ابی سعید الخدری رضی الله تعالی عنه قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یخرج رجل من اهل بیتی و یعمل بسنتی و ینزل الله له البرکه من السماء و تخرج له الارض برکتها و تملا به الارض عدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً و یعمل علی هذه الامه سبع سنین و ینزل بیت المقدس. یعنی ابوسعید گفت حضرت خاتم فرمود: از خانوادهء من مردی بیرون می آید و بر آئین من رفتار می نماید خدای سبحانه برای وی برکات را از آسمان فرود می آورد و زمین برکات خود را یکباره بیرون میفرستد دنیا را آنچنان که از جور پر شده از عدل پر میسازد و هفت سال بر این امت حکم میراند و در بیت المقدس نزول مینماید. السادس و العشرون فی حجیته و رایاته و باسناده عن ثوبان انه قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اذا رأیتم الرایات السود قد اقبلت من خراسان فأتوها ولو حبواً علی الثلج فان فیها خلیفه الله المهدی. ابونعیم بسند خود از ثوبان روایت کرده که او گفت رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: چون علمهای سیاه را دیدید از خراسان همی برآیند بسوی آنها بشتابید هر چند بدان نحو که چون کودکان بچهار دست و پای بغیژید بر روی برف. السابع و العشرون فی حجیته من قبل المشرق و باسناده عن عبدالله بن عمر قال بینا نحن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اذا اقبلت فتیه من بنی هاشم فلما رآهم النبی صلی الله علیه و آله و سلم اغرورقت عیناه و تغیر لونه فقالوا یا رسول الله ما تزال نری فی وجهک شیئاً نکرهه فقال انا اهل بیت اختاراللهلنا الاخره علی الدنیا و ان اهل بیتی سیلقون بعدی بلاءً و تشریداً و تطریداً حتی یأتی قوم من قبل المشرق و معهم رایات سود فیسئلون الحق فلا یعطونه فیقاتلون و ینصرون فیعطون ماسئلوا فلایصلون حتی یدفعوه الی رجل من اهل بیتی فیملاها قسطاً کما ملؤوها جوراً فمن ادرک ذلک منکم فلیأتهم و لو حبواً علی الثلج. یعنی عبدالله بن عمر گفت نوبتی در حضرت رسول صلی الله علیه و آله نشسته بودیم که ناگاه برخی از جوانان آل هاشم درآمدند همین که پیغمبر ایشانرا بدید چشمهایش از سرشک پر شد و رنگ مبارکش دیگرگون گشت ایشان عرضه داشتند یا رسول الله همواره در جمال همایون تو چیزی می نگریم که آن را دوست نمیداریم فرمود: ما اهل بیتی هستیم که خدای عز و جل برای ما سرای دیگر را بر اینجهان برگزید و براستی اولاد و احفاد من پس از من بجلاء وطن و نفی بلد گرفتار گردند و همی اینچنین پراکنده و بی سامان بباشند تا آنکه از سمت خاور زمین گروهی بیایند که با ایشانست علمهای سیاه و خلافت را که حق ایشان است طلب کنند و ممنوع گردند پس دست بکشتار بگشایند و فیروز آیند و بدانچه می جستند فرارسند و آن را نپذیرند تا آنکه با مردی از خاندان من بازگذارند پس وی تمام زمین را از داد پر سازد آنچنانکه از ستم پر شده الا از شما هر که آنروز را دریابد بدیشان درپیوندد و هر چند بسان کودکان بر روی برف غیژیده باشید. الثامن و العشرون فی حجیته و عود الاسلام به عزیزاً و باسناده عن حذیفه رضی الله عنه قال سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول ویح هذه الامه من ملوک جبابره کیف یقتلون و یخیفون المطیعین الا من اظهر طاعتهم فالمؤمن التقی یصانعهم بلسانه و یفر منهم بقلبه فاذا اراد الله عزوجل ان یعید الاسلام عزیزاً قصم کل جبار عنید و هو القادر علی ما یشاء ان یصلح امه بعد فسادها فقال علیه السلام یا حذیفه لولم یبق من الدنیا الایوم واحد لطوّل الله ذلک الیوم حتی یملک رجل من اهل بیتی تجری الملاحم علی یدیه و یظهر الاسلام لایخلف وعده و هو سریع الحساب. یعنی حذیفه گفت از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمود: وای این امت را از پادشاهان ستمکار که چگونه ایشان را خواهند کشت و اهل طاعت را بیم خواهند داد مگر آن جماعت را که از در تقیه فرمان آن گروه برند پس مؤمن پرهیزگار به زبان با ایشان سازش میکند و بدل از ایشان میگریزد و چون خدای تعالی اعادت عزت اسلام خواهد طاعنان را هلاک سازد و او تواناست بر آنکه حال امتی را پس از تباهی بصلاح آورد. آنگاه فرمود ای حذیفه اگر از دنیا نماند مگر یک روز هر آینه خدای سبحانه آنروز را دراز میکند تا مردی از اهل بیت من ملک یابد و جنگهای بزرگ کند و دین اسلام را آشکار سازد نوید الهی خلف نخواهد نمود. التاسع و العشرون فی تنعم الامه فی زمن المهدی علیه السّلم و باسناده عن ابی سعید الخدری رضی الله تعالی عنه عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال تتنعم امتی فی زمن المهدی نعمه لم یتنعموا مثلها قط یرسل الله السماء علیهم مدراراً و لا تدع الارض شیئاً من نباتها الا اخرجته. یعنی ابوسعید خدری گفت که خواجهء عالم فرمود: امت من آن چنان بعهد مهدی متنعم شوند که مثل آن بهیچ روزگار ندیده باشند آسمان باران خود بر ایشان فرو ریزد و زمین از گیاه خود هیچ نگذارد مگر آنکه برویاند. الثلثون فی ذکر المهدی و هو سید من سادات الجنه و باسناده عن انس بن مالک انه قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نحن بنو عبدالمطلب سادات اهل الجنه انا واخی علی و عمّی حمزه و جعفر و الحسن و الحسین و المهدی. یعنی انس بن مالک از حضرت نبوی روایت نموده که فرمود من و برادرم علی و عمم حمزه و جعفر و حسن و حسین و مهدی که پسران عبدالمطلبیم بزرگان بهشتیان میباشیم. الحادی والثلثون فی ملکه و باسناده عن ابی هریره قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لولم یبق من الدنیا الا لیله لملک فیها رجل من اهل بیتی. یعنی ابونعیم بسند خود از ابوهریره روایت نموده که او گفت پیغمبر فرمود اگر از عمر دنیا چیزی بر جای نمانده باشد مگر یکشب هر آینه در همان شب مردی از دودهء من ملک خواهد یافت. الثانی و الثلثون فی خلافته باسناده عن ثوبان قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقتل عند کنزکم ثلثه کلهم ابن خلیفه ثم لایصیر الی واحد منهم ثم تجی ء الرایات السود فیقتلونهم قتلاً لم یقتله قوم ثم یجی ء خلیفه الله المهدی فاذا سمعتم به فأتوه فبایعوه فانه خلیفه الله المهدی. یعنی ثوبان گفت که خاتم رسل فرمود: سه کس نزد گنج شما کشته خواهند گشت که هر سه خلیفه زادگانند پس هیچ یک مالک آن گنج نگردند آنگاه علمهای سیاه دررسند اهل باطل را آنچنان بکشند که هیچگاه بدان پایه کشتار بوقوع نپیوسته باشد و از آن پس خلیفه الله مهدی ظهور میکند هر وقت که خروج وی شنیدید بنزد او بیائید و شرط بیعت بگذارید که او خلیفهء پروردگار است. الثالث و الثلثون فی قوله علیه السلم اذا سمعتم بالمهدی فأتوه فبایعوه و باسناده عن ثوبان قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تجی ء الرایات السود من قبل المشرق کان قلوبهم زبر الحدید فمن سمع بهم فلیأتهم فبایعهم و لو حبواً علی الثلج. یعنی هم ثوبان گوید که پیغمبر فرمود: رایات سیاه از جانب مشرق زمین درمیرسند گوئی دلهای جملهء آنها پاره های آهن است پس هر که اقبال آنها را بشنود باید باستقبال بشتابد و بیعت خویش استوار سازد هر چند رفتنش به غیژیدن باشد بر روی برف که باید این زحمت بر خود هموار سازد و بموکب ولی عصر درپیوندد. الرابع و الثلثون فی ذکر المهدی و به یؤلف الله بین قلوب العباد و باسناده عن علی بن ابی طالب علیه السلم قال قلت یا رسول الله أمِنّا آل محمد المهدی ام من غیرنا فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لا بل منا یختم الله به الدین کما فتح بنا وبنا ینقذون من الفتن کما انقذوا من الشرک و بنا یؤلف الله بین قلوبهم بعد عداوه الفتنه اخوانا کما الّف بینهم بعد عداوه الشرک و بنا یصبحون بعد عداوه الفتنه اخواناً کما اصبحوا بعد عداوه الشرک اخواناً فی دینهم. حافظ ابونعیم بسند خویش از امیرالمؤمنین علی علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود با جناب ختمی مآب عرضه داشتم که: یا رسول الله آیا مهدی این امت از ما آل محمد میباشد یا از غیر ما؟ فرمود: از ماست نه از غیر ما، خدای سبحانه این دین را بما ختم خواهد نمود چنانکه بما فتح فرمود و بندگان خویش از محنتها بما خلاص میسازد چنانکه هم بما از شرکشان نجات داد دلهای ایشان را پس از عداوت فتنه بسبب ما با یکدیگر مهربان میکند بدانسان که پس از عداوت کفر به سبب ما برادران دینی شدند. الخامس و الثلثون فی قوله علیه السلام لاخیر فی العیش بعد المهدی وباسناده عن عبدالله بن مسعود رضی الله عنه قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لولم یبق من الدنیا الا لیله لطوّل الله تلک اللیه حتی یملک رجل من اهل بیتی یواطی اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی یملاها قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً و تقسم المال بالسویه و یجعل الله الغنی فی قلوب هذه الامه فیملک سبعاً اوتسعاً لاخیر فی عیش الحیوه بعد المهدی. یعنی عبدالله بن مسعود گفت پیغمبر فرمود: اگر از دنیا نمانده باشد مگر یک شب هر آینه خدای تعالی آن شب را طولانی میسازد تا مردی از اهل بیت من بخلافت رسد که نامش نام من است و نام پدرش نام پدر من دنیا را آنچنان که از جور انباشته شده از عدل انباشته میسازد و مال را برابر بخش میکند و خدای تعالی توانگری در دلهای این امت قرار میدهد پس او هفت سال حکم میراند یا نه سال و بعد از وی در زندگانی هیچ خیر نیست. السادس و الثلثون فی ذکر المهدی و بیده تفتح القسطنطینیه و باسناده عن ابی هریره عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال لا تقوم الساعه حتی یملک رجل من اهل بیتی بفتح القسطنطینیه و جبل الدیلم و لولم یبق الایوم واحد لطوّل الله ذلک الیوم حتی یفتحها. ابونعیم بسند خویش از ابوهریره روایت آورده که پیغمبر فرمود: روز رستخیز بپای نخیزد تا آنگاه که مردی از دودمان من سلطنت یابد و شهر قسطنطینیه و کوه دیلم را بگشاید اگر از ایام هیچ نمانده باشد مگر یک روز ایزد سبحانه آن یکروز را بطول میکشاند تا آنمرد آنها را فتح نماید. السابع الثلثون فی ذکر المهدی و هو یجی ء بعد ملوک جبابره و باسناده عن قیس بن جابر عن ابیه عن جده ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال سیکون بعدی خلفاء و من بعد الخلفاء امراء و من بعد الامراء ملوک جبابره ثم یخرج رجل من اهل بیتی یملاالارض عدلاً کما ملئت جوراً. یعنی ابونعیم بسند خویش از قیس بن جابر و او از پدرش و او از نیای وی روایت نموده است که گفت ختم رسل صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: پس از من چند خلیفه بیایند آنگاه امراء نامدار آنگاه پادشاهان ستمگار آنگاه مردی از خاندان من ظهور کند و جهان را از عدل پر سازد. الثامن و الثلثون فی قوله علیه السلام منّا الذی یصلی خلفه عیسی بن مریم و باسناده عن ابی سعید الخدری قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم منّا الذی یصلی عیسی بن مریم خلفه. یعنی ابوسعید خدری گفت رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: از ما مردم خاندان رسالت است آنکه عیسی بن مریم علیه السلام بر وی اقتدا کند و از دنبال او نماز گذارد. التاسع والثلثون و هو یکلم عیسی بن مریم علیه السلام عنه قال قال رسول الله صلی الله علی و آله و سلم ینزل عیسی بن مریم علیه السلام فیقول امیرهم المهدی تعال صل بنا فیقول الا ان بعضکم علی بعض امراء تکرمه من الله عز و جل لهذه الامه. یعنی جابربن عبدالله گفت که پیغمبر فرمود مسیح علیه السلام از آسمان فرود میشود پس فرمانگذار مسلمانان حضرت مهدی با او میگوید بیا با مسلمانان بر من اقتداء کن (؟) مسیح میگوید خدای سبحانه امام این امت را از راه کرامت خود از ایشان قرارداده است. الاربعون فی قوله علیه السلام فی المهدی و باسناده یرفعه الی محمد بن ابراهیم الامام حدثه انّ ابا جعفر المنصور امیرالمؤمنین حدثه عن ابیه عن جده عن عبدالله بن عباس رضی الله عنهم قال قال رسول الله لن تهلک امه انا فی اولها و عیسی بن مریم فی آخرها و المهدی فی وسطها. یعنی حافظ ابونعیم بسند خویش از محمد پسر ابراهیم امام روایت کرده است که او گفت ابوجعفر منصور از پدرش محمدکامل و او از پدرش علی و او از پدرش عبدالله بن عباس حدیث آورد که وی گفت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: زینهار امتی که من در اول ایشان باشم و عیسی درآخر ایشان و مهدی در وسط ایشان هلاک نخواهد گردید. احادیث رساله مرسلا در اینجا بانجام رسید. (نامهء دانشوران ج2). رجوع به ابونعیم و رجوع به محاسن اصفهان مافروخی ص4 و 29 شود.