جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه احمد: (تعداد کل: 3,007)
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن سلیمان بن داودبن محمد بن ابی العباس الطوسی. و اسم ابوالعباس، فضل بن سلیمان بن المهاجربن سنان بن حکیم است. و کنیت احمد ابوعبدالله است. و او مردی از اهل فضل بود و چنانکه خطیب گوید وفات وی در هشتادوسه سالگی بصفر سنهء 322 ه ....
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن سلیمان بن زَبّان. راوی است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن سلیمان بن کمال پاشا ملقب به شمس الدین و معروف به مفتی ابن کمال پاشا. او راست: حاشیه ای بر شرح مواقف و حاشیه ای بر شرح مطالع. حاشیه ای بر حاشیهء میرسیّد شریف بر کشاف زمخشری. و منشآت ترکی. و تفسیر المفتاح [ ناقص ]....
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن سلیمان بن وهب بن سعیدالکاتب مکنی به ابوالفضل. ابن الندیم گوید: او را پنجاه ورقه شعراست. رجوع به ابوالفضل احمدبن سلیمان و الموشح چ مصر صص 69 و 353 شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن سلیمان زبیری بصری شافعی مکنی به ابوعبدالله. او راست: تنبه فی الفروع و سترالعوره و کتاب الاماره و مسکت (کتابی غریب و لغزمانند است) . وفات وی بسال 317 ه . ق. بود. و مؤلف کشف الظنون ذیل کتاب الاستخاره والاستشاره نام و نسب او را...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن سلیمان طبری. او راست: فصول ابن عمران در فروع حنفیه.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن سلیمان ملقب به سیف الدوله المقتدر. دومین از امرای هودی در سرقسطه از 438 تا 474 ه . ق.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن سلیمان ملقب به شمس الدین. او راست: رساله فی اسلوب الحکیم.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن سلیمان المعبدی(1)مکنی به ابوالحسین. محمد بن اسحاق الندیم ذکر او آورده است و گوید: او از علی بن ثابت و او از ابوعبید و هم از برادرزادهء او ابوالوزیر و او از اعرابی روایت کند و از او ابوبکر محمد بن حسین بن مقسم روایت آرد....
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن سلیمان نجاد بغدادی حنبلی مکنی به ابوبکر. او راست: فوائد النجاد. وفات او به سال 343 ه . ق. بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن سلیم الرازی. رجوع به ابوغالب احمدبن سلیم... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن سنان العطان الواسطی صاحب سند متوفی به سال 259 ه . ق. (حبط ج1 ص296).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن سنان قرمانی دمشقی. از امیرزادگان شام. او راست: تاریخ اخبار الدول و آثار الاول (939 - 1019 ه . ق.).
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن سنبل رمال. او راست: کتاب فتح مصر للسلطان سلیم.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن سوّاف. رجوع به احمدبن محمد بصری... شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن سهل مکنی به ابویزید بلخی و او جز احمدبن سهل بن هاشم مذکور در ذیل است. وی اصلاً سیستانی بود و از رجال و ارکان دربار احمدبن سهل. مرزبان مرو بود و در سنهء 340 ه . ق. وفات یافت. احمدبن سهل مروزی در زمان عمروبن...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن سهل بن هاشم بن ولید بن جبله [ یا حمله ]بن کامکاربن یزدجردبن شهریار. او از سرداران بزرگ سامانیان است و از سنهء 269 تا سنهء 307 ه . ق. اسم او و برادرهای او بسمت سرداری و مرزبانی مرو در تواریخ دیده میشود و در...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن سهل بانبی بخاری. از مردم بانَب، قریه ای به بخارا. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن سهل بلخی مکنی به ابوزید. رجوع به ابوزید احمدبن سهل بلخی شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن سیار جرجانی. او را پنجاه ورقه شعر است. (ابن الندیم).