جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه محمد: (تعداد کل: 694)
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن محمد بلعمی الوزیر. رجوع به بلعمی... شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن محمد بن جهیر. رجوع به ابن جهیر فخرالدوله محمدبن... و تجارب السلف ص252 و 256 و 283 و دستورالوزراء ص84 و وفیات الاعیان ج 5 صص127 - 134 شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن محمد بن خضر زبیری مقدسی. رجوع به ابن هشام محمد... شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن محمد بن شحنه. رجوع به ابن شحنه ابوالولید... شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن محمد بن داود صنهاجی. رجوع به ابن آجروم شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن محمد بن عباد بغدادی، مکنی به ابوعبدالله نحوی و عالم در قراءات و علوم عربیت از شاگردان سیرافی. او راست: کتاب الوقف و الابتداء. وی در سال 334 ه . ق. وفات یافت. (از معجم الادباء ج 7 ص90).
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن محمد بن عبدالله. رجوع به ابن ناظم بدرالدین محمد... و نامهء دانشوران ج1 ص119 شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن محمد بن عمر اخسیکتی. رجوع به اخسیکتی محمد... شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن محمد بن محمد بن سعدبن عبدالله بروی(1) شافعی فقیه، مکنی به ابومنصور. از ائمهء فقهاء شافعی در فقه و علم کلام و وعظ بود. فقه را از محمد بن یحیی آموخت. در خلاف راه تازه ای دارد. او راست: کتاب «المقترح فی المصطلح» در جدل....
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن محمد بن مواهب بن محمد، مکنی به ابوالعز معروف به ابن الخراسانی متولد به سال 494 و متوفی به سال 576 ه . ق. نحوی، عروضی، شاعر و کاتب است و شعر بسیار از او مانده است. و تألیفاتی در عروض و ادب دارد. (از...
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید. رجوع به شیخ مفید شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن محمد بن یزید ملقب به ابن ماجه. رجوع به ابن ماجه ابوعبدالله... و روضات الجنات ص698 شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن محمد بن یوسف میدانی. رجوع به میدانی و الاعلام زرکلی ج3 ص981 شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن محمد ادریسی، مکنی به ابوعبدالله و ملقب به شریف ادریسی. رجوع به ادریسی ابوعبدالله شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن محمد ادریسی صقلی. رجوع به ادریسی ابوعبدالله محمد... شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن محمد بروی طوسی. رجوع به محمد بن محمد بن سعدبن عبدالله بروی شافعی. و رجوع به ابومنصور بروی طوسی شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن محمد جزری ملقب به شیخ شمس الدین. رجوع به ابن جزری شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن محمد صفی الدین بن نفیس الدین حامد. رجوع به عمادالدین کاتب شود.
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن محمد مرادی بخارائی، مکنی به ابوالحسن یا ابوالحسین. ثعالبی در یتیمه الدهر گوید: ابوالحسن محمد بن محمد مرادی شاعری بخارائی بود و او را شعر بسیار است مدون و از اخبار مشهور او آن است که امیر سعید نصربن احمد روزی به چوگان بازی سوار...
محمد
[مُ حَمْ مَ] (اِخ) ابن محمد، مکنی به ابویعلی معروف به ابن هباریه. و رجوع به ابن هباریه شود.