جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حامد: (تعداد کل: 44)
حامد
[مِ] (اِخ) ابن سهل بن سالم، مکنی به ابوجعفر ثغری. دارقطنی او را ثقه شمرده است. وی در سه شنبهء 18 جمادی الاَخر سال 280 ه . ق. وفات یافت. (تاریخ بغداد ج8 صص167-168).
حامد
[مِ] (اِخ) ابن شاذی، مکنی به ابومحمد کشی. وی به بغداد شد و از ابراهیم بن یوسف بلخی اخی عصام و جز او روایت میکرد. و محمد بن مخلد و جز او از وی روایت کنند. (تاریخ بغداد ج8 ص168).
حامد
[مِ] (اِخ) ابن صباح، مکنی به ابوغسان مؤدب. وی از ابراهیم بن عامربن ابراهیم روایت کند. رجوع به اخبار اصفهان ابونعیم ج1 ص294 شود.
حامد
[مِ] (اِخ) ابن صبیح طائی کوفی. شیخ طوسی در رجال خود او را در شمار اصحاب صادق (ع) آورده است. (تنقیح المقال ج1 ص249).
حامد
[مِ] (اِخ) ابن عباس. بعد از عزل ابن فرات در جمادی الاخرای ست و ثلاثمائه [ 306 ه . ق. ] بر مسند وزارت مقتدر بالله عباسی نشست و در سنهء 309 حسین بن منصور حلاج که اکثر علماء او را از کبار اولیاء شمرده اند بسعی حامد شهید شد،...
حامد
[مِ] (اِخ) ابن علی بن حامد کحال. او و پدر و برادر وی همگی در کحالت، و چشم پزشکی شهرت بسزا دارند. برادر او عبدالرحیم بن علی بن حامد کحال معروف به دخوار است. رجوع به عبدالرحیم... و نیز رجوع به عیون الانباء ج2 ص239 شود.
حامد
[مِ] (اِخ) ابن علی. رجوع به ابوربیع شود.
حامد
[مِ] (اِخ) ابن علی بن ابراهیم عمادی. رجوع به حامد عمادی ابن علی شود.
حامد
[مِ] (اِخ) ابن عمرو، ملقب به سرباوک (؟). یکی از سران لشکر یعقوب لیث صفاریست و او رئیس عیاران سیستان بود. رجوع به تاریخ سیستان ص194، 196-199، 202 و رجوع به سرباتک شود.
حامد
[مِ] (اِخ) ابن عمیر، مکنی به ابومعتمر همدانی. شیخ طوسی او را در عداد اصحاب صادق شمرده و گوید از موالی همدان و از اهل کوفه بود. و در برخی نسخه های رجال، کنیت او شیخ ابومغنم آمده است. (تنقیح المقال ج1 ص249).
حامد
[مِ] (اِخ) ابن محمد، مکنی به ابورجاء و ملقب به آلُه بمعنی عقاب. مافروخی او را از معاصرین خود و از کتّاب و مردان علم و ادب اصفهان شمرده. و ابیات ذیل را از او آورده است:
ایا بلده روحاء طاب نسیمها
و یا جنه فیحاء دام نعیمها
و یا بقعه لازال یا...
ایا بلده روحاء طاب نسیمها
و یا جنه فیحاء دام نعیمها
و یا بقعه لازال یا...
حامد
[مِ] (اِخ) ابن محمد یا احمدبن محمد، مکنی به ابوریان اصفهانی. وزیر عضدالدوله. یاقوت در معجم الادباء ج1 ص335 و 336 داستان مساعدت وی را در رهائی ابراهیم بن هلال صابی آورده است. رجوع به احمدبن محمد اصفهانی شود.
حامد
[مِ] (اِخ) ابن محمد بن حکم بن عبدالرحمن، مکنی به ابومحمد. وی از محمد بن منصور روایت دارد و محمد بن مخلد از او روایت کند. (تاریخ بغداد ج8 ص168).
حامد
[مِ] (اِخ) ابن محمد بن شعیب بن زهیر، مکنی به ابوالعباس بلخی مؤدب. وی در بغداد از سریج بن یونس و جز او روایت شنید و ابوبکر شافعی و جز او از وی روایت دارند. و او می گفت قاضی جراحی گوید حامد بلخی ثقه و صدوق است و در...
حامد
[مِ] (اِخ) ابن محمد بن عبدالله بن معاذ، مکنی به ابوعلی رفاء هروی. وی در جوانی به بغداد شد و در آنجا و مکه و کوفه و حلوان و همدان و ری و نیشابور علم آموخت، و در پیری به بغداد بازگشت. و بدانجا از دارمی [ عثمان ] و...
حامد
[مِ] (اِخ) ابن محمد بن محمد خوارزمی حنفی، ملقب به افتخارالدین. مولد وی بسال 647 ه . ق. است و نزد دمیاطی و ابن مشرف و جز آنان تلمذ کرده است و چند کتاب بنظم آورده و نیز شرح حال خویش را در رساله ای بنگاشته است. او در دههء...
حامد
[مِ] (اِخ) ابن محمد بن واضح. او از عبدالرحمان طبیب روایت کند و محمد بن مخلد از او روایت آورده گوید او برای خاقانیه وکالت میکرد. (تاریخ بغداد ج8 ص167).
حامد
[مِ] (اِخ) ابن محمد قونوی. رجوع به حامد عمادی ابن محمد شود.
حامد
[مِ] (اِخ) ابن محمد المهتدی. از ممدوحین فرخی که قصیده ای در ستایش او سروده که آغاز آن چنین است:
تا دل من ز دست من بستدی
سربسر ای نگار دیگر شدی
تا آنجا که گوید:
عالم فضل و علم خواجه عمید
حامدبن محمد المهتدی.
فرخی (دیوان ص398).
تا دل من ز دست من بستدی
سربسر ای نگار دیگر شدی
تا آنجا که گوید:
عالم فضل و علم خواجه عمید
حامدبن محمد المهتدی.
فرخی (دیوان ص398).
حامد
[مِ] (اِخ) ابن محمودبن عیسی، مکنی به ابومحمد و ملقب به ثقفی. وی از شاذکونی و علی بن محمد طنافسی روایت آرد و عبدالله پدر ابونعیم اصفهانی از وی روایت کند. رجوع به اخبار اصفهان ج1 ص293 شود.