جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حسن: (تعداد کل: 522)
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالرحیم بکری مراکشی، سبط ابوشامه. متولد 660 ه . ق. سپاهی گری میکرد و محدث بود و در 722 ه . ق. درگذشت. (دررالکامنه ج2 ص17).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالرحیم. رجوع به حسن طائر شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالرحیم بن یوسف غسانی اسکندری. محدث معروف به ابن مخیلی. در 638 ه . ق. متولد و در 712 ه . ق. درگذشت. (دررالکامنه ج2 ص18).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالرزاق بن عبدالله عقلانی. محدث است و در 719 ه . ق. درگذشت. (دررالکامنه ج2 ص18).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالرزاق بن علی. رجوع به حسن لاهیجی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالصمدبن الشخباء، معروف به شیخ مجید خطیب بود. اصلش از عسقلان است و در قاهره در 368 ه . ق. درگذشت. (اعلام زرکلی چ1 228 از وفیات الاعیان). و رجوع به حسن عسقلانی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالعزیزبن محمد قرشی فهری غرناطی اندلسی مالکی، معروف به ابن ابی الاحوص و برخی نام وی را حسین آورده اند (603 - 699 ه . ق.). از شیوخ ابوحیان بود. او راست: «التبیان فی احکام القرآن» و جز آن. (هدیه العارفین ج1 ص283 از نفح الطیب).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالعزیزبن رجب حموی. حافظ قرآن. متولد حماه (655 / 737 ه . ق.). (دررالکامنه ج2 ص17).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالله بن ابوبکر حلبی محدث بود و در 705 ه . ق. درگذشت. (دررالکامنه ج2 ص17).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالعزیزبن عبدالکریم لخمی قاضی. متولد 707 ه . ق. به اسکندریه شاگرد ابن مخلوف بود و در 774 ه . ق. درگذشت. (دررالکامنه ج2 صص19 - 18).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالکریم بن عبدالسلام غماری مغربی (617 / 712 ه . ق.). محدث و ساکن قاهره بود. (دررالکامنه ج2 ص19).
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالله بن احمدبن عبدالجبار، معروف به ابن حصینه. از درباریان آل مرداس در حلب بود (388 - 457 ه . ق.). دیوان شعر دارد. در معره النعمان متولد و در سروج درگذشته. وفات وی را اسماعیل پاشا 500 ه . ق. نوشته است. رجوع به هدیه...
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالله بن احمد قرشی. رجوع به حسن سرحی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالله بن حسین مکی. رجوع به حسن سمرقندی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالله بن حمدان. از امرای حمدانی برادر سیف الدولهء حمدانی در آغاز قرن چهارم در دربار عباسی بود و به امارت موصل رسید و الراضی در 327 ه . ق. موصل ازو بگرفت و دوباره به او داد و از وی همه ساله باج میگرفت و...
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالله بن سعیدبن اسماعیل. رجوع به حسن عسکری شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالله بن سریل بن سعید. رجوع به حسن عسکری شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالله بن علی تبریزی. رجوع به حسن هشترودی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالله بن محمد بخشی. رجوع به حسن بخشی شود.
حسن
[حَ سَ] (اِخ) ابن عبدالله بن محمد بن عمر. رجوع به حسن تنوخی شود.