ابوالخیر
[اَ بُلْ خَ] (اِخ) عسقلانی. یکی از معاریف صوفیه. او در نیمهء دویم مائهء سوم هجری به بغداد میزیست و در اواخر همین مائه در یکی از قراء بغداد بدرود حیات گفت. رجوع به نامهء دانشوران ج3 ص102 و رجوع به نفحات الانس شود.
ابوالخیر
[اَ بُلْ خَ] (اِخ) کفرطایی. رجوع به سلامه بن عیاض نحوی... شود.
ابوالخیر
[اَ بُلْ خَ] (اِخ) ماول بن شراره. رجوع به ماول... شود.
ابوالخیر
[اَ بُلْ خَ] (اِخ) مجیب الدین (شیخ...). رجوع به مجیب الدین... شود.
ابوالخیر
[اَ بُلْ خَ] (اِخ) محمد بن احمدبن ررا. امام جامع اصفهان. او از عثمان برجی و طبقهء وی روایت کند. صاحب منتهی الارب احمدبن رزا بزاء معجمه ضبط کرده و غلط است.
ابوالخیر
[اَ بُلْ خَ] (اِخ) محمد بن عبدالرحمن سخاوی. رجوع به محمد... شود.
ابوالخیر
[اَ بُلْ خَ] (اِخ) محمد بن عبدالله مروزی. رجوع به محمد... شود.
ابوالخیر
[اَ بُلْ خَ] (اِخ) محمد بن علی بن محمد بن خالد. رجوع به محمد... شود.
ابوالخیر
[اَ بُلْ خَ] (اِخ) محمد بن محمد فارسی، ملقب به تقی الدین. رجوع به محمد... شود.
ابوالخیر
[اَ بُلْ خَ] (اِخ) مرثدبن عبدالله الیزنی. مفتی مصر. تابعی است. او به سال 98 ه . ق. درگذشت. از او یزیدبن ابی حبیب روایت کند. رجوع به حبیب السیر ج 1 ص254 شود.
ابوالخیر
[اَ بُلْ خَ] (اِخ) مصدق بن شبیب بن الحسین صلحی. رجوع به مصدق... شود.
ابوالخیر
[اَ بُلْ خَ] (اِخ) نجاشی احمد. رجوع به نجاشی احمد... شود.
ابوالخیر
[اَ بُلْ خَ] (اِخ) نصرانی. ابن ابی الفرج بن ابی الخیر بغدادی. طبیبی جرائحی مقیم بغداد. مولد او به سال 355 ه . ق. بود. و او بعض تصرفات در مرهم باسلیقون(1) و دیاخلیون(2) کرده و مرهمی از سرب سوخته و موم و سفیداب ساخته که در سرطان و قروح...
ابوالخیر
[اَ بُلْ خَ] (اِخ) نهشل. رجوع به ابوخیره نهشل... شود.
ابوالخیر
[اَ بُلْ خَ] (اِخ) یحیی بن سالم یمنی شافعی عمرانی. رجوع به یحیی... شود.
ابوالخیر اقطع
[اَ بُلْ خَ رِ اَ طَ] (اِخ)التیناتی. یکی از کبار مشایخ صوفیه، از مردم تینات، قریه ای به انطاکیه، و چون یکدست او بریده بود او را اقطع میخواندند و در سبب بریدن دست او گویند آن وقت که در کوههای انطاکیه و حوالی آن بعبادت و طلب مباح میگذرانید...
ابوالخیر اموی
[اَ بُلْ خَ رِ اُ مَ] (اِخ)رجوع به حبیب السیر ج 1 ص248 شود.(1)
(1) - حبیب السیر، نشانه ای است برای کتاب حبیب السیر، چ 1 طهران.
ابوالخیر شیبانی
[اَ بُلْ خَ رِ شَ] (اِخ)(سلطان ابوالخیرخان) ابن دولت شیخ بن ابراهیم اغلان بن پولادبن منگوتیموربن بداغول بن جوجی بوغا. از خواقین ازبک از الوس جوجی خان بن چنگیز. جد محمدخان شیبانی. مستقر وی سقناق دشت قبچاق بود. مولد او به سال 816 ه . ق. و در سنهء 833...
ابوالدالان
[اَ بُدْ دا] (اِخ) ابن یزید. محدث است.
ابوالدحداح
[اَ بُدْ دَ] (اِخ) ثابت بن الدحداح. صحابی است و او را ابوالدحداحه نیز گفته اند. ابن عبدالبر گوید من برای او نسب و اسمی نیافتم جز اینکه وی از خلفای انصار است لکن بعضی او را ثابت بن دحداح گویند.