جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ضیاءالدین: (تعداد کل: 54)
ضیاءالدین
[ءُ د د] (اِخ) محمد بن امین الدین عبدالعزیز. رجوع به محمد بن امین الدین... شود.
ضیاءالدین
[ءُ د د] (اِخ) محمد بن عبدالواحدبن احمدبن عبدالرحمن بن اسماعیل الحافظ الحجه الامام ضیاءالدین ابوعبدالله السعدی الدمشقی الصالحی. رجوع به محمد بن عبدالواحد... شود.
ضیاءالدین
[ءُ د د] (اِخ) محمود، فرزند غیاث الدین خواندمیربن همام الدین، صاحب حبیب السیر. مدرس یکی از مدارس هرات. (حبیب السیر ج3 ص205).
ضیاءالدین
[ءُ د د] (اِخ) محمود الکابلی (حکیم)... عوفی گوید: از احداث شعرا و افاضل ائمه در غزنین بنزدیک داعی اختلاط داشتی و بمجاورت او استیناسی حاصل آمدی و این قطعه و چند رباعی بخط خود یادگار نبشته است. قطعه اینست:
ایا در عالم عزّ و جلال و قدرت از قلت
کمال کلّ...
ایا در عالم عزّ و جلال و قدرت از قلت
کمال کلّ...
ضیاءالدین
[ئُدْ دی] (اِخ) مکی. شاگرد علاّمه جارالله زمخشری. او راست کتاب کفایه فی علم الاعراب که شرح انموذج است.
ضیاءالدین
[ئُدْ دی] (اِخ) میرم (خواجه...). شاعر. معاصر شاه اسماعیل صفوی. وی در رثاء و تاریخ امیر غیاث الدین محمد بن امیر یوسف از سادات جلیل که به دست امیرخان حاکم هرات کشته شده است این رباعی گفته:
چون میر محمد خلف آل عبا
زین دیر فنا رفت سوی ملک بقا
تاریخ شهادتش رقم...
چون میر محمد خلف آل عبا
زین دیر فنا رفت سوی ملک بقا
تاریخ شهادتش رقم...
ضیاءالدین
[ئُدْ دی] (اِخ) نصراللهبن محمد جَزَری مکنی به ابوالفتح، معروف به ابن اثیر. ابن اثیر کنیت سه برادر از دانشمندان ادب و تاریخ و حدیث و جز آن است (رجوع به ابن اثیر شود). برادر مِهین: مجدالدین مبارک بن ابی الکرم محمد بن محمد جزری. برادر میانین: عزالدین ابوالحسن علی...
ضیاءالدین
[ئُدْ دی] (اِخ) نصرالله محمد صاین الدین بن محمد بن عبدالکریم. رجوع به نصرالله محمد... شود.
ضیاءالدین
[ئُدْ دی] (اِخ) نورالله خوارزمی. صاحب حبیب السیر گوید: مولانا ضیاءالدین نورالله الخوارزمی، عالمی نحریر و فاضلی روشن ضمیر بود و سالها در مسجد جامع هرات به پیشنمازی و خطابت قیام می کرد. مشهور است که قوت عربیت و بلاغت وی بمرتبه ای بود که هر جمعه در مسجد هرات...
ضیاءالدین
[ئُدْ دی] (اِخ) احمد، متخلص به نیّر. مؤلف طبقات ناصری.
ضیاءالدین
[ئُدْ دی] (اِخ) هکاری. ابومحمد عیسی بن محمد. رجوع به عیسی بن محمد شود.
ضیاءالدین
[ئُدْ دی] (اِخ) یوسف، فرزند نورالدین عبدالرحمن جامی، شاعر مشهور. این پسر به گفتهء ادوارد برون در تاریخ ادبیات(1) در پنجاه وشش سالگی شاعر قدم بعرصهء وجود نهاده است، از اینروی تولد وی باید بسال 873 ه . ق. باشد (تولد جامی 817 ه . ق. است). جامی شرحی را...
ضیاءالدین
[ئُدْ دی] (اِخ) یوسف (خواجه...). معاصر امیر تیمور. وی در جنگ این سلطان با توقتمش خان که بسال 793 ه . ق. اتفاق افتاد و توقتمش خان شکسته شد حضور داشت. (حبیب السیر ج 3 ص145).
ضیاءالدین
[ئُدْ دی] (اِخ) یوسف بن اصیل بن نصیرالدین طوسی. رجوع به یوسف بن اصیل شود.