جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ید: (تعداد کل: 5)
ید
[یَ] (ع اِ) دست یعنی از منکب تا انگشتان و یا کف دست و مؤنث آید و اصل آن یَدْیٌ می باشد و یَدان تثنیهء آن. ج، اَیدی، یدی [ یُ / یَ / یِ دی ی ] . جج، اَیادی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دست. (ترجمان القرآن جرجانی ص108)...
ید
[یَدد] (ع اِ) لغتی است در یَد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دست.
ید
[یُ] (فینیقی، اِ) اِیُد. دهمین حرف از حروف تهجی مردم فینیقیه و آواز آن چون «ای» یونانی باشد. ایگریک = Y. (یادداشت مؤلف).
ید
[یُ] (فرانسوی، اِ)(1) یکی از بسایط به رنگ خاکستری که به کبودی زند با برقی فلزی به وزن مخصوص 940/4 و در 4/1135 درجه حرارت ذوب شود و چون آن را گرم کنند بخاری کبود از وی ساطع شود. ید را از خاکستر بزغسمه ها و غوکجامه ها گیرند. (یادداشت...
ید
[یَ] (اِخ) بلاد یمن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). رجوع به یمن شود.