جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه گشته: (تعداد کل: 5)
گشته
[گَ تَ / تِ] (اِ) ساگ سرخ. (الفاظ الادویه). || سرگین. (الفاظ الادویه). || محکم. (شعوری ج2 ورق 306). شعوری شاهدی نیز آورده است که با معنی مناسب نیست.
گشته
[گَ تَ / تِ] (ن مف) گردیده. (برهان) (آنندراج):
جهاندیده ای دیدم از شهر بلخ
ز هر گونه ای گشته بر سرش چرخ.
ابوشکور.
سپهبد چو گفتار ایشان شنید
دل لشکر از تاجور گشته دید.فردوسی.
|| متغیر. تغیریافته از جهت بوی یا رنگ. || کاج و لوچ و احول. (برهان) (آنندراج). || شده :
موی سپید و...
جهاندیده ای دیدم از شهر بلخ
ز هر گونه ای گشته بر سرش چرخ.
ابوشکور.
سپهبد چو گفتار ایشان شنید
دل لشکر از تاجور گشته دید.فردوسی.
|| متغیر. تغیریافته از جهت بوی یا رنگ. || کاج و لوچ و احول. (برهان) (آنندراج). || شده :
موی سپید و...
گشته
[گَ تَ / تِ] (اِ) نام خطی است مربوط به قبل از اسلام و گویند آن بیست وهشت حرف است که بدان عهود و مواثیق و اقطاعات می نوشتند و نقش مهرهای شاهنشاهان پارس و طراز جامه و فرش و سکهء دینار و درهم بدین خط بود(1). (سبک شناسی بهار...
گشته
[گِ تَ / تِ] (اِ) مرکبی است از عطریات که آنرا به تازی غالیهء مثلث گویند. (انجمن آرا). رجوع به گشته سوز شود.
گشته
[گُ تَ / تِ] (ص) گرسنه. (ناظم الاطباء). مصحف گشنه است که معنی گرسنه دهد.