جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه گستهم: (تعداد کل: 4)
گستهم
[گُ تَ هَ / گُ تَ] (اِخ) در پهلوی ویستخم(1) یا ویستهم(2). این نام در اوستا به قول دارمستتر به صورت ویستئورو(3) آمده که یکی از ناموران ایران است از خاندان نوذر (بند 102 فروردین یشت) این کلمهء اوستایی لفظاً بمعنی گشوده و منتشرشده میباشد. (یشتها پورداود ج1 ص265 ح)....
گستهم
[گُ تَ هَ / گُ تَ] (اِخ) نام پسر گژدهم نیز هست و او یکی از پهلوانان ایران بود. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج) :
چو گودرز و چون طوس و گیو دلیر
چو گستهم و شیدوش و بهرام شیر.
فردوسی.
و هرمز گستهم(1) بندوی را بازداشت. (مجمل التواریخ و القصص ص77).
نوبه زنت کیقباد میده نهت...
چو گودرز و چون طوس و گیو دلیر
چو گستهم و شیدوش و بهرام شیر.
فردوسی.
و هرمز گستهم(1) بندوی را بازداشت. (مجمل التواریخ و القصص ص77).
نوبه زنت کیقباد میده نهت...
گستهم
[گُ تَ هَ / گُ تَ] (اِخ) خال (دائی) خسروپرویز پادشاه ساسانی :
اگر ما به گستهم یابیم دست
به گیتی نیابیم جای نشست
مدان تو ز گستهم کاین ایزدیست
ز گفتار و کردار نابخردیست.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج9 ص2680).
بدو گفت گستهم کای شهریار
انوشه بزی تا بود روزگار.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص2688).
یکی تیغ گستهم...
اگر ما به گستهم یابیم دست
به گیتی نیابیم جای نشست
مدان تو ز گستهم کاین ایزدیست
ز گفتار و کردار نابخردیست.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج9 ص2680).
بدو گفت گستهم کای شهریار
انوشه بزی تا بود روزگار.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص2688).
یکی تیغ گستهم...
گستهم
[گُ تَ هَ / گُ تَ] (اِخ) پهلوان ایرانی، دستور بهرام گور :
چو گستهم کو پیل کشتی بر اسب
دگر قارن گرد پور گشسب.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج7 ص2097).
جهانجوی گستهم را پیش خواند
ز خاقان چین چند با او براند.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج7 ص2196).
رجوع به فهرست ولف شود.
چو گستهم کو پیل کشتی بر اسب
دگر قارن گرد پور گشسب.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج7 ص2097).
جهانجوی گستهم را پیش خواند
ز خاقان چین چند با او براند.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج7 ص2196).
رجوع به فهرست ولف شود.