گستهم
[گُ تَ هَ / گُ تَ] (اِخ) نام پسر گژدهم نیز هست و او یکی از پهلوانان ایران بود. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج) :
چو گودرز و چون طوس و گیو دلیر
چو گستهم و شیدوش و بهرام شیر.
فردوسی.
و هرمز گستهم(1) بندوی را بازداشت. (مجمل التواریخ و القصص ص77).
نوبه زنت کیقباد میده نهت اردشیر
نیزه برت تهمتن، غاشیه کش گستهم.
خاقانی.
(1) - این شخص را بسطام و «وسطام» هم ضبط کرده اند و همه یک نام است و طاق وستام، وستان، در کرمانشاهان که طاق بستان خوانند و شهر بسطام بسرحد خراسان بوی منسوب است. (حاشیهء مجمل التواریخ و القصص چ بهار ص77).
چو گودرز و چون طوس و گیو دلیر
چو گستهم و شیدوش و بهرام شیر.
فردوسی.
و هرمز گستهم(1) بندوی را بازداشت. (مجمل التواریخ و القصص ص77).
نوبه زنت کیقباد میده نهت اردشیر
نیزه برت تهمتن، غاشیه کش گستهم.
خاقانی.
(1) - این شخص را بسطام و «وسطام» هم ضبط کرده اند و همه یک نام است و طاق وستام، وستان، در کرمانشاهان که طاق بستان خوانند و شهر بسطام بسرحد خراسان بوی منسوب است. (حاشیهء مجمل التواریخ و القصص چ بهار ص77).