جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه کیس: (تعداد کل: 7)
کیس
(اِ) چین و شکنج را گویند. (برهان) (آنندراج). چین و تاه و شکنج. (ناظم الاطباء). چین. شکنج. چروک (پوست و پارچه و غیره). (فرهنگ فارسی معین). نورد. چین. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کیس افتادن در جامه؛ چین و چروک پیدا کردن. رجوع به ترکیب های بعد شود.
- کیس...
- کیس افتادن در جامه؛ چین و چروک پیدا کردن. رجوع به ترکیب های بعد شود.
- کیس...
کیس
(ع اِ) کیسهء سیم و زر، لانه یجمعها. ج، اکیاس، کیَسه. (منتهی الارب). کیسهء سیم و زر و توبره و خریطه. (آنندراج). به عربی توبره و خریطه را خوانند. (برهان). کیسه ای که در آن درم و دینار ریزند. (ناظم الاطباء). آنچه در آن درهم و دینار و مروارید و...
کیس
[کَ] (ع مص) زیرک شدن، کیاسه مثله. (منتهی الارب) (آنندراج). زیرک و فطن گردیدن. (ناظم الاطباء): کاس الغلام یکیس کیسا و کیاسه؛ یعنی زیرک و ظریف و باوقار گردید. (از اقرب الموارد). || به زیرکی غلبه کردن. (تاج المصادر بیهقی). چیره شدن در کیاست، و فی الحدیث: انما کستک لاخذ...
کیس
[کَ] (ع اِمص، اِ) زیرکی. خلاف حمق. (منتهی الارب) (از آنندراج). زیرکی و فطانت. ضد حماقت. (ناظم الاطباء). عقل و ظرافت و فطنت و نیک تأنی کردن در کارها، و در حدیث است: «هذا من کیس ابی هریره»؛ یعنی این امر از فقه و فطنت ابوهریره است نه از روایت...
کیس
[کَیْ یِ] (ع ص) زیرک. (دهار). زیرک و ظریف. (منتهی الارب) (آنندراج). زیرک و ظریف و باکیاست. ج، کَیْسی(1). (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زیرک و دانا. (غیاث). زیرک. باهوش. ج، اکیاس. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در صنعت اصحاب ضیعت ماهر و در مباشرت اشغال دهقانی کیس...
کیس
(اِخ) شهرکی است به ناحیت پارس میان کوه، سردسیر، جایی با هوای درست و نعمت بسیار. (از حدود العالم چ دانشگاه ص135).
کیس
[کَیْ یِ] (اِخ) ابن ابی کیس. محدث است. (منتهی الارب).