جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه کمد: (تعداد کل: 5)
کمد
[کَ / کَ مَ] (ع اِ) اندوه سخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اندوهی صعب. حزن شدید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || اندوه نهانی. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حزن مکتوم. (اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || دردمندی دل از اندوه. (منتهی الارب) (آنندراج)...
کمد
[کَ مِ] (ع ص) سخت اندوهگین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنکه دل وی از اندوه سخت و نهانی بیمار باشد. کامد. کمید. (از اقرب الموارد).
کمد
[کَ] (ع مص) کوفتن جامه را. (از منتهی الارب). کوفتن جامه را و دقاقی کردن آن را. (ناظم الاطباء): کمد القصار الثوب کمداً؛ کوفت آن را. (از اقرب الموارد).
کمد
[کَ مَ ] (ع مص) دردمند گردیدن دل از اندوه. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اندوهگین شدن. (زوزنی) (از ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || تیره شدن رنگ. (از ناظم الاطباء). || برگشتن صفای گونه. (از ناظم الاطباء). || فرسوده و کهنه شدن و تغییر یافتن...