جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه کشته: (تعداد کل: 3)
کشته
[کَ تَ / تِ] (ص) کاج. لوچ. احول. (برهان) (ناظم الاطباء). اما صحیح کلمه گَشتَه است به معنی چپ و آنکه دو چشمش بیک راستای نباشد. (از یادداشت مؤلف). || (اِ) مخلوط معطری است. (ناظم الاطباء). نَد. (از برهان ذیل کلمه ند). بوی خوش باشد مرکب از عود و مشک...
کشته
[کِ تَ / تِ] (ن مف) کشت شده. کاشته شده. زراعت شده. مزروع. زرع شده. (یادداشت مؤلف) :
ندارند خود کشته و چارپای
نورزند جز میوه ها جای جای.اسدی.
نگر به خود چه پسندی جز آن به خلق مکن
چو ندروی بجز از کشته هرچه خواهی کار.
ناصرخسرو.
کشته های نیاز خشک بماند
کابرهای امید را نم...
ندارند خود کشته و چارپای
نورزند جز میوه ها جای جای.اسدی.
نگر به خود چه پسندی جز آن به خلق مکن
چو ندروی بجز از کشته هرچه خواهی کار.
ناصرخسرو.
کشته های نیاز خشک بماند
کابرهای امید را نم...