جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ویل: (تعداد کل: 4)
ویل
[وَ] (ع مص) درآمدن بدی و شر. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). || دردمند نمودن. || مصیبت زده ساختن. || (اِ) وای. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند: ویله و ویلک و ویلی، و آن کلمهء وعید و عذاب است و گویند: ویل الشیطان (به نصب و رفع و جر لام ویل...
ویل
[وَ / وِ] (صوت، اِ) وای، و آن کلمهء افسوس است. (غیاث اللغات). کلمهء تقبیح و افسوس است. (برهان). در نصاب نوشته که ویل در اصل وای بوده است به معنی حزن، لام را افزوده از اصل انگاشته اند. (غیاث اللغات). نفیر و افغان از مصیبت بود، و عرب نیز...
ویل
[وی / وَ / وِ] (اِ) ظفر. (لغت فرس). فتح و ظفر. نصرت. (برهان). || فرصت و وقت یافتن کاری به مراد خویش. (برهان) (انجمن آرا). هنگام یافتن کاری به مراد. (لغت فرس) :
لَبْت سیب بهشت و من محتاج
یافتن را همی نبینم ویل.
رودکی (از لغت فرس اسدی).
لَبْت سیب بهشت و من محتاج
یافتن را همی نبینم ویل.
رودکی (از لغت فرس اسدی).