جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ورقه: (تعداد کل: 7)
ورقه
[وَ قَ] (ع اِ) عیب. (منتهی الارب). عیب در کمان. (از اقرب الموارد). || محل بیرون شدن شاخهء درخت هنگامی که پنهان است. (از اقرب الموارد).
ورقه
[وُ قَ] (ع اِمص) خاکسترگونی. (منتهی الارب). رنگ سیاهی در تیرگی و از اینرو به خاکستر اورق گویند و به گرگ ورقاء. (از اقرب الموارد).
ورقه
[وَ رِ قَ] (ع ص) شجره ورقه؛ درخت بسیاربرگ. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). || زن فرومایه. (منتهی الارب).
ورقه
[وَ رَ قَ] (ع اِ) یکی ورق. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). یک برگ. یک ورق کاغذ و کتاب و مکتوبه. (فرهنگ فارسی معین). ج، ورقات. (اقرب الموارد) (منتهی الارب).
- ورقهء سلیمانیه؛ ورقه ای که بر دو روی آن بیست سطر نوشته باشند بر هر روی ده سطر. (الفهرست ابن...
- ورقهء سلیمانیه؛ ورقه ای که بر دو روی آن بیست سطر نوشته باشند بر هر روی ده سطر. (الفهرست ابن...
ورقه
[وَ رَ قَ](1) (اِخ) ابن نوفل بن اسدبن عبدالعزی پسر عم ام المؤمنین خدیجه (رض). وی از طایفهء قریش و از حکیمان دورهء جاهلیت است. پیش از اسلام از بتها کناره گرفت و از خوردن ذبائحی که بخاطر بت ها ذبح میشدند امتناع ورزید و کتابهای ادیان مختلف را قرائت...
ورقه
[وَ رَقَ / قِ] (اِخ) نام عاشق گل شاه است. (برهان) (آنندراج) :
مونس مجلس میمون تو هر کس که بود
به تو دلشاد بود همچو به گلشه ورقه.
سوزنی.
عقل همه عاقلان چیره [ خیره ] شود چون رسد
ورقه به گلشاه من ویسه به رامین من.
مولوی.
مونس مجلس میمون تو هر کس که بود
به تو دلشاد بود همچو به گلشه ورقه.
سوزنی.
عقل همه عاقلان چیره [ خیره ] شود چون رسد
ورقه به گلشاه من ویسه به رامین من.
مولوی.
ورقه
[وَ قِ] (اِخ) دهی است از دهستان چهار اویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 8 هزارگزی جنوب شوسهء مراغه به میانه، دارای 391 تن سکنه. این ده در دو محل قرار گرفته و به نام ورقهء بالا و ورقهء پائین مشهور است. ورقهء پائین 30 تن جمعیت دارد....