ورقه
[وَ رَ قَ] (ع اِ) یکی ورق. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). یک برگ. یک ورق کاغذ و کتاب و مکتوبه. (فرهنگ فارسی معین). ج، ورقات. (اقرب الموارد) (منتهی الارب).
- ورقهء سلیمانیه؛ ورقه ای که بر دو روی آن بیست سطر نوشته باشند بر هر روی ده سطر. (الفهرست ابن الندیم).
- ورقهء کتاب؛ بخشی از کتاب که دارای دو صفحه باشد. (از اقرب الموارد).
|| مکتوب. رقعه. نامه. (فرهنگ فارسی معین). || واحد برای شمارش قباله و سند و مانند آن: سه ورقه قبالهء ملک. (فرهنگ فارسی معین).
- ورقهء حکمیه؛ دادنامه.
- ورقهء ولادت؛ زایچه.
- ورقهء هویت؛ شناسنامه. (فرهنگ فارسی معین).
|| خورشی است. طرز تهیهء آن: تخم مرغ را می شکنند و در ماهی تابه میریزند بعد بادنجان سرخ کرده را که ورق ورق کرده اند و گوجه فرنگی ورق ورق شده را بدان اضافه کنند و می گذارند خود را بگیرد. (فرهنگ فارسی معین). || (ص) فرومایهء ناکس. || گرامی و جوانمرد. از اضداد است یا ورق بر وزن کتف در مذکر آید و ورقه بر وزن فرحه در مؤنث. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
- ورقهء سلیمانیه؛ ورقه ای که بر دو روی آن بیست سطر نوشته باشند بر هر روی ده سطر. (الفهرست ابن الندیم).
- ورقهء کتاب؛ بخشی از کتاب که دارای دو صفحه باشد. (از اقرب الموارد).
|| مکتوب. رقعه. نامه. (فرهنگ فارسی معین). || واحد برای شمارش قباله و سند و مانند آن: سه ورقه قبالهء ملک. (فرهنگ فارسی معین).
- ورقهء حکمیه؛ دادنامه.
- ورقهء ولادت؛ زایچه.
- ورقهء هویت؛ شناسنامه. (فرهنگ فارسی معین).
|| خورشی است. طرز تهیهء آن: تخم مرغ را می شکنند و در ماهی تابه میریزند بعد بادنجان سرخ کرده را که ورق ورق کرده اند و گوجه فرنگی ورق ورق شده را بدان اضافه کنند و می گذارند خود را بگیرد. (فرهنگ فارسی معین). || (ص) فرومایهء ناکس. || گرامی و جوانمرد. از اضداد است یا ورق بر وزن کتف در مذکر آید و ورقه بر وزن فرحه در مؤنث. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).