جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه وابل: (تعداد کل: 3)
وابل
[بِ] (ع ص) بخشنده. جواد: رجلٌ وابل. (از اقرب الموارد). || باران بزرگ قطره. (غیاث) (منتهی الارب) (ترجمان علامهء جرجانی ص 102) (مهذب الاسماء) (دهار). باران سخت. باران تند. باران درشت قطره. رگبار، باران تند بزرگ قطره :
نگار من چو حال من چنین دید
ببارید از مژه باران وابل.منوچهری.
گر چه شمسی...
نگار من چو حال من چنین دید
ببارید از مژه باران وابل.منوچهری.
گر چه شمسی...
وابل
[بِ] (اِخ) مؤلف تاج العروس گوید: جد هشام بن یونس اللؤلوی المحدث، از او حدیث کرد و حفید او اسحاق بن ابراهیم از جد خود حدیث نقل کرد و از ابوالقاسم بن النحاس المقری نقل حدیث کرده است. - انتهی. در منتهی الارب آمده: وابل، نام جد حجاج بن یونس...
وابل
[بِ] (اِخ) نام قبیله ای است از عرب. (از غیاث نقل از منتخب و صراح و لب الالباب و شرح نصاب).