وابل
[بِ] (ع ص) بخشنده. جواد: رجلٌ وابل. (از اقرب الموارد). || باران بزرگ قطره. (غیاث) (منتهی الارب) (ترجمان علامهء جرجانی ص 102) (مهذب الاسماء) (دهار). باران سخت. باران تند. باران درشت قطره. رگبار، باران تند بزرگ قطره :
نگار من چو حال من چنین دید
ببارید از مژه باران وابل.منوچهری.
گر چه شمسی نه ابر، عالم را
از کف راد تست وابل و رش.سوزنی.
سپهر منصب و تمکین علای دولت و دین
سحاب رأفت و باران رحمت وابل.سعدی.
نگار من چو حال من چنین دید
ببارید از مژه باران وابل.منوچهری.
گر چه شمسی نه ابر، عالم را
از کف راد تست وابل و رش.سوزنی.
سپهر منصب و تمکین علای دولت و دین
سحاب رأفت و باران رحمت وابل.سعدی.