جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه هشام: (تعداد کل: 14)
هشام
[هِ] (ع اِمص) جود و بخشش و جوانمردی و سخاوت. (ناظم الاطباء). جود. (اقرب الموارد). جوانمرد(1). (منتهی الارب).
(1) - در منتهی الارب «جوانمرد» آمده و ظاهراً اشتباه کاتب است.
(1) - در منتهی الارب «جوانمرد» آمده و ظاهراً اشتباه کاتب است.
هشام
[هِ] (اِخ) نام پانزده صحابی و سی محدث است. (از منتهی الارب).
هشام
[هِ] (اِخ) ابن احمدبن هشام، مکنی به ابوالولید و معروف به ابن وقشی. رجوع به ابن وقشی شود.
هشام
[هِ] (اِخ) ابن حکم، مکنی به ابومحمد، مولی بنی شیبان. کوفی بود، به بغداد نقل کرد، از اصحاب حضرت صادق (ع) بود. وی در شمار متکلمین شیعه و از کسانی است که در صناعت کلام حاذق و حاضرجواب بود. با یحیی بن خالد برمکی همنشین و همواره در مجالس کلام...
هشام
[هِ] (اِخ) ابن حکم بن عبدالرحمان الناصر، مکنی به ابوالولید، المؤید الاموی. از خلفای دولت اموی اندلس و متولد قرطبه. درگذشت وی در سال 403 ه . ق. بود. (نقل به اختصار از اعلام زرکلی).
هشام
[هِ] (اِخ) ابن عاص بن وائل بن هاشم. صحابی، برادر عمروعاص است. وی در مکه اسلام آورد و در هجرت دوم رسول (ص) با وی به حبشه مهاجرت کرد و سپس به مکه آمد و تا پایان وقعهء خندق در آنجا بود. وی مردی صالح و شجاع بود و به...
هشام
[هِ] (اِخ) ابن عبدالرحمان الداخل بن معاویه بن هاشم بن عبدالملک بن مروان، مکنی به ابوالولید. دومین پادشاه دولت اموی اندلس و متولد قرطبه بود. وی در سال 172 ه . ق. پس از درگذشت پدرش به امارت رسید. سیاستی نیک داشت و بسیار دوراندیش و شجاع و بر دشمنان...
هشام
[هِ] (اِخ) ابن عبدالملک بن مروان. از پادشاهان دولت اموی شام بود. در دمشق تولد یافت و پس از درگذشت برادرش یزیدبن عبدالملک به سال 105 ه . ق. به خلافت رسید. در سال 120 ه . ق. زیدبن علی بن حسین بر او خروج کرد و چهارهزار تن از...
هشام
[هِ] (اِخ) ... ابن عبدالملک الباهلی، مکنی به ابوالولید و ملقب به الطیالسی (133-227 ه . ق.). از کبار حافظان حدیث و اهل بصره بود. بخاری از وی 107 حدیث روایت کرده است. (از اعلام زرکلی به اختصار).
هشام
[هِ] (اِخ) ابن عروه بن زبیربن العوام القرشی الاسدی، مکنی به ابوالمنذر. تابعی و از علمای مدینه و بزرگان اهل حدیث بود. وفات او را به سال 146 ه . ق. نوشته اند. (از اعلام زرکلی).
هشام
[هِ] (اِخ) ابن محمد بن ابی النصربن السائب الکلبی، مکنی به ابوالمنذر. از مورخان و عالمان انساب و اخبار عرب. او را آثار بسیار است. اهل کوفه بود و همانجا به سال 206 ه . ق. درگذشت. او راست: جمهره الانساب، الاصنام، نسب الخیل فی الجاهلیه و الاسلام، بیوتات قریش،...
هشام
[هِ] (اِخ) ابن محمد بن عبدالملک بن عبدالرحمن الناصر، مکنی به ابوبکر و معروف به المعتمدبالله. آخرین امیر اموی اندلس و در قلعهء «البنت» از نواحی قرطبه ساکن بود. وی پس از المستکفی بالله به سال 418 ه . ق. به امارت رسید. درگذشت او را به سال 428 نوشته...
هشام
[هِ] (اِخ) ابن معاویه، مکنی به ابوعبدالله. از اهل کوفه و نابینا بود. او را در نحو کتبی است از جمله: الحدود المختصر، القیاس. وفات او را به سال 209 ه . ق. نوشته اند. (از اعلام زرکلی).
هشام
[هِ] (اِخ) ... کلبی. رجوع به هشام بن محمد بن ابی النصر شود.