جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه هبیر: (تعداد کل: 7)
هبیر
[هَ] (ع اِ) زمین پست هموار که اطراف وی بلند باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هبر. زمین هموار که اطراف آن برآمده باشد. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) (لسان العرب). || زمین پست هموار. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). ج، هُبر(1)، اَهبِرَه. (معجم متن اللغه) (لسان العرب). || ریگ پست...
هبیر
[هَ] (ع ص) ضرب هبیر؛ ضربی که گوشت را قطع کند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). هبر. هابر: ضربه هبیر؛ قطع کننده گوشت. (لسان العرب). متنخل گوید :
کلون الملح، ضربته هبیر
یتر العظم، سقاط سراطی.(از لسان العرب).
کلون الملح، ضربته هبیر
یتر العظم، سقاط سراطی.(از لسان العرب).
هبیر
[هَ] (اِخ) ریگستانی است به زرود بر راه مکه. (از معجم البلدان). شاعری گوید :
و حلت جنوب الابرقین الی اللوی
الی حیث سارت بالهبیر الدوافع.
(از معجم البلدان).
و حلت جنوب الابرقین الی اللوی
الی حیث سارت بالهبیر الدوافع.
(از معجم البلدان).
هبیر
[هَ] (اِخ) (جنگ...) نام جنگی است که در هیجدهم محرم سال 312 ه .ق.(1) بین ابوطاهر سلیمان بن ابی سعید جنابی قرمطی و کاروانی بزرگ از حاجیان که از مکه برمی گشتند، در ریگزار هبیر که در نزدیک زرود بر راه مکه واقع است درگرفت در این جنگ بسیاری از...
هبیر
[هَ] (اِخ) (ریگ...) ریگزاری است به زرود بر راه مکه. (از معجم البلدان) :
زید شده تشنه به ریگ هبیر
عمرو شده غرقه در آب زلال.ناصرخسرو.
چو عادند و ترکان چو باد عقیم
بدین باد گشتند ریگ هبیر.ناصرخسرو.
رجوع به هبیر و هبیر (جنگ...) و هبیر (سنه...) و هبیر (یوم...) شود.
زید شده تشنه به ریگ هبیر
عمرو شده غرقه در آب زلال.ناصرخسرو.
چو عادند و ترکان چو باد عقیم
بدین باد گشتند ریگ هبیر.ناصرخسرو.
رجوع به هبیر و هبیر (جنگ...) و هبیر (سنه...) و هبیر (یوم...) شود.
هبیر
[هَ] (اِخ) (سنه...) سالی است که در آن جنگ معروف هبیر بین قرامطه و کاروانی بزرگ از حاجیان در ریگزار هبیر واقع شد و آن ظاهراً در هیجدهم محرم سال 312 ه .ق. بوده است. (از معجم البلدان). رجوع به هبیر (جنگ...) شود. در تاریخ بغداد، در شرح زندگی ابومحمد...