جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه نقیب: (تعداد کل: 6)
نقیب
[نَ] (ع ص، اِ) مهتر قوم (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) سالار (دهار) (مهذب الاسماء) سالار، یعنی مهتر چند کس (ترجمان علامهء جرجانی ص 101 ) پیشوا و رئیس و کسی که معرفت به احوال مردم داشته باشد (ناظم الاطباء) سرپرست گروه کسی که مأمور تیمارداری و تفحص احوال دسته...
نقیب
[نَ] (اِخ) احمد (حاجی میرزا)بن حاجی درویش حسن قصه خوان شیرازی، ملقب به نقیب الممالک و متخلص به نقیب از شاعران متأخر فارسی است به سال 1302 ه ق درگذشت (از فارسنامهء ناصری ج 2 ص 45 ) (از طرایق الحقایق ج 3 ص 215 ) (از فهرست (...
نقیب
[نَ] (اِخ) محمد بن محمد بن زید آوی غروی از علما و زهاد قرن هفتم است رجوع به آوی و نیز رجوع به ریحانه الادب ج 1 ص 31 شود.
نقیب
[نَ] (اِخ) محمد سبزواری (میرزا)، متخلص و مشهور به نقیب از شاعران قرن یازدهم و از سادات سبزوار و از معاصران نصرآبادی است او راست: یاد عیش از تیره بختی نگذرد در خاطرم عکس پیدا نیست در شبهای تار آئینه را دلم از صحبت نادردمندان شمع فانوس است که با...
نقیب
[نَ] (اِخ) میرزا سلیم اصفهانی، متخلص به نقیب از شاعران متأخر است او راست: اجر محنت های عاشق هم نصیب مدعی است مزد را خسرو گرفت و کار را فرهاد کرد رجوع به صبح گلشن ص 536 و قاموس الاعلام ج 6 و فرهنگ سخنوران ص 614 شود.