جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه مهله: (تعداد کل: 4)
مهله
[مُ / مَ / مِ لَ / مُ هَ لَ] (ع اِ) زردآب مرده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ریم. (منتهی الارب).
مهله
[مُ لَ] (ع مص) انجام دادن با آرامش. مَهل. (از اقرب الموارد). و رجوع به مهل شود.
مهله
[مُ لَ] (ع اِ) قطران تنک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مُهل. || آمادگی. (منتهی الارب). عده. (اقرب الموارد). || درنگ و آهستگی. گویند: اخذ علی فلان المهله؛ یعنی پیشی گرفت از وی در سن و سال یا در ادب و آرامش و آهستگی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ||...
مهله
[مُ لَ] (ع اِ) مهلت. مهله. رجوع به مهله و مهلت شود.